در محاصره اعداد قلابي
سيد علي ميرفتاح
فكر نكنم در ايران بيارزشتر از «آمار» چيز ديگري بتوانيد پيدا كنيد. از اينها كه صاحب تريبون و كلامند و حرفشان خريدار دارد، جز معدودي انگشتشمار، كسي فهم عدد و رقم ندارد و متوجه درصد و آمار و اين چيزها نيست. يادم هست رفقاي ما رفته بودند با يكي از خطباي پرسروصداي كشور مصاحبه بگيرند. بنده خدا ميخواست به يك اختلاس اشاره كند، گفت: «فلاني هفتاد و دو هكتار يا هفتاد و دو هزار هكتار، ترديد از من است، زمينهاي شمال را بالا كشيده.»
كسي كه ميان هفتاد و دو و هفتاد و دو هزار ترديد ميكند يعني كه هيچ دركي از عدد، از زمين، از شمال، از اختلاس و... ندارد ولي در عوض كلامش نافذ است و بسيار شنيده ميشود. مثلا ميشنويد كه نود درصد مردم ايران با فلان قضيه موافقند يا طرف مقابل در شبكههاي ماهوارهاي، از آن طرف بام ميافتد كه نود درصد مردم با آن مخالفند. بهخصوص وقتي به امور سياسي و اجتماعي و آراي عقيدتي ميرسيم، هر كس هرچه دلش ميخواهد ميگويد، هيچكس هم متعرضش نميشود و يقهاش را نميگيرد كه اين اعداد و ارقام را از كجا آوردهاي؟ نكتهاي كه ميخواهم روي آن تاكيد كنم اين است كه ما- به خصوص در عرصه رسانه- خيلي به دهگان و صدگان و هزارگان التفات نداريم و فكر ميكنيم هر چقدر اعداد بزرگتري در دهان بچرخانيم ضربوزور حرفمان بيشتر ميشود. يعني اگر من خبر اختلاس صدميليون تومني را اعلام كنم هيچ كس به آن اعتنا نميكند. حتي توي تاكسي هم كسي حرفم را نميشنود. اما اگر رقم را بالا ببرم و بگويم فلاني ده هزار ميليارد خورده و برده، آن وقت است كه حرفم عين پتك بر سر مخاطبانم كوبيده ميشود.
همه ما ميدانيم كه در ده، دوازده سال گذشته آمار مهاجرت به خارج زياد شده.
اين را از دوروبر خودمان و از مهاجرت دوستان و همكلاسيهايمان ميتوانيم تشخيص بدهيم اما گاهي در بيان ماجرا چنان مبالغه ميكنيم كه نزديك است روي سر مخاطب شاخ دربيايد. اما نميآيد، براي اينكه مخاطب هم به شنيدن اعداد و ارقام بيربط عادت كرده و نسبت به آن بيتفاوت شده. يكبار ديدم در تلويزيون خودمان، يعني در تلويزيون جمهوري اسلامي، يك مجري، سر خود و بيآنكه به تكستي نگاه كند، گفت: «همه بچههاي شريف مهاجرت كردهاند به امريكا و كانادا و فقط همين يك نفر مانده.» آن يك نفر هم بنده خدا عين آكساسوار صحنه نشسته بود تا حرف مجري درست دربيايد.
عمق فاجعه را وقتي متوجه ميشويد كه در قطب مخالف هم- يعني در شبكههاي ماهوارهاي - هم همين حرفها و عددها را ميشنويد. مثلا ميگويند سالي صد و پنجاه هزار نفر توجه كنيد «صد و پنجاه هزار نفر از دانشآموختگان ايراني مهاجرت ميكنند و ميروند به خارج.» اين عدد از كجا آمده چه كسي و چه نهادي آن را تاييد كرده؟ آيا اصلا با عقل و منطق جور درميآيد؟
يك سرچ ساده كنيد، ميبينيد كه بعضي مسوولين وقتي ميخواستند ناكارآمدي دولت قبل را تبديل به آمار و ارقام بكنند به عدد چهارصد و دوازده مهاجرت در روز رسيدند. اين عدد را احتمالا ضربدر سيصد و شصت و پنج كردند و به حدود صد و پنجاه هزار رسيدند. چون اين عدد در دهان خوش ميچرخيد از باقيمانده سيصد و هشتادتايي آن هم صرف نظر كردند. اما اين عدد آنقدر تكرار شد، آنقدر توسط ما روزنامهنگاران نوشته شد كه تبديل به يك امر بديهي شد. حتي خود من هم به نقل از وزير اسبق علوم اين رقم را نوشتم و برايش مرثيه سرودم و وامصيبتا سر دادم اما وقتي در سايتهاي معتبر جستوجو كردم ديدم اين رقم هيچ بهرهاي از واقعيت ندارد. كسي نداند و از بيرون چنين آمار و ارقامي را بشنود گمان ميكند نه با ايران كه با سوريه سروكار دارد و اينها نه مهاجر كه در واقع پناهجوهاي سرگردانند. اين عدد فقط با «پناهجو» جور درميآيد نه با ايميگريشن. جالب اينجاست كه در شبكه ماهوارهاي، حتي در بعضي محافل ايراني اين عدد به آيام اف (IMF) نسبت داده ميشود، همه به «آن» ارجاع ميدهند، حال آنكه در آياماف چنين رقمي وجود ندارد. سهل است، اصلا آماري دراينباره وجود ندارد. اينجا هم معلوم است كه از فرط تكرار به امر بديهي رسيدهايم. حرفم را جمع كنم؛ ما دو تا مشكل جدي داريم. يكي اينكه عموما اعداد و ارقام را ملتفت نميشويم و يكي اينكه اخبار را از فرط تكرار بديهي فرض ميكنيم.