كرمانشاه فقط اين نيست
سيدعبدالجواد موسوي
اين روزها تنها اخبار بد ميشنويم. زلزله تنها مصيبت كرمانشاه نيست. بيكاري و فقر و اعتياد در اين استان بيداد ميكند. اين را از روي آمار و ارقام نميگويم. چندباري به كرمانشاه سفر كردهام و اين مصيبتها را به چشم ديدهام. به بهانه زلزله خيليها دارند به اين مصائب اشاره ميكنند. اما كرمانشاه فقط زلزله و فقر و
اعتياد نيست.
صداي تنبور يارسانان جهان را درنورديده و عاشقان نامي اين ديارِ بزم و رزم شهرتي عالمگير دارند. ما كه در ميانه آتش نيستيم تا بدانيم بر مردمان مظلوم آن ديار چه رفته و چه ميرود. اما آيا حق داريم تصويري چرك و سياه از آن ديار ارايه كنيم آن هم به بهانه همدردي با مردم آن سامان؟
من هيچوقت آدم اميدواري نبودهام. نوميدي همزاد من است و زمزمه روز و شبانم شاعرانياند كه بام تا شام چرخِ كج رفتار را نكوهش ميكنند و معتقدند بر سنگِ بختِ آنها نوشتهاند: كسي راز مرا داند كه از اين رو به آن رويم بگرداند. اين نااميدي هم ربطي به سياست و اين حرفها ندارد كه اين سخن بگذار تا وقت دگر. اما نااميدي شاعرانه با اينكه مردمي را كه در ميان دريايي از مشكلات دست و پا ميزنند نااميدتر كنيم خيلي فرق دارد. تيتر بعضي از روزنامهها و سايتها حقيقتا خوفناك است و جز القاي نااميدي هيچ كاركردي ندارد. آيا براي آنكه در سرماي كشنده غرب كشور جان پناهي ندارد جملهاي بهتر از: هيچ كس به فكر شما نيست، سراغ نداريم؟
بدون شك آنها كه در مصيبت زلزله گرفتار آمدهاند نه روزنامه ميبينند و نه اگر هم ببينند ميل به خواندنش دارند اما نااميدي فقط در دكههاي مطبوعاتي تهران محبوس
نميماند. مثل ويروس پخش ميشود و مثل خوره به جان روح ميافتد. البته بايد يقه آنها را كه مسوولند گرفت و تك تك آنها را بازخواست كرد كه چرا پس از گذشت چند روز از زلزله هنوز بعضي از نقاط آسيب ديده اصلا به چشم نيامدهاند. اما دادخواهي و عدالت طلبي چيز ديگري است و مردم بيپناه و ترس خورده را نااميدتر از اين كردن چيزي ديگر.