بايزيد و شمشير داموكلس
سيدعبدالجواد موسوي
حاكمان در زمان معزولي
همه شبلي و بايزيد شوند
مابقي سخن حكيم البته تلخ است و حاوي اين نكته كه اگر دوباره به همين حاكمان معزول فرصت داده شود ديگر بار چنان كنند كه پيش از اين ميكردند. با بخش دوم سخن حكيم فعلا كاري نداريم. بالاخره انسان با نسيان همزاد است و مدام در ساحت غفلت از خويش به سر ميبرد اما چگونه ميتوان حاكمان را از خلق و خوي شمر و يزيد دور كرد و به شبلي و بايزيد نزديك؟ آيا چارهاي جز عزل آنان وجود ندارد؟ در اين سالها كم نبودهاند حاكماني كه در زمان معزولي بالكل چهره ديگري از خود به نمايش گذاشتند. اصلا يكي از دلايلي كه بسياري از چهرههاي موسوم به چپ در ايران پس از انقلاب از گريبان اصلاحطلبي سر برآوردند همين موهبت زمان معزولي بود. به تعبيري توفيق اجباري نصيب آنها شد تا در زمان معزولي با مردم كوچه و خيابان بيشتر نشست و برخاست داشته باشند. تا فرصتي براي خواندن و انديشيدن و تامل بيابند تا بتوانند اندكي از تبختر و تفرعن حاكمان فاصله بگيرند. البته اين توفيق فقط نصيب سياستمداران چپ رو نشده. در ميان راستگرايان هم بودهاند كساني كه اين توفيق اجباري سبب فلاح و رستگاريشان شده. از قديميها چند نفري را مي شناسم كه اندكي فاصله گرفتن از سياست به معناي معمول و مرسوم كلمه سرنوشت سياسيشان را به كلي دگرگون ساخته و از جديديها عزتالله ضرغامي كه دارد به شبلي و بايزيد نزديك ميشود. جسارت و صداقت اين روزهاي آقاي ضرغامي را بايد به فال نيك گرفت و آن را از مواهب زمان معزولي دانست و اما پرسش سهمگين اين است: آيا براي رسيدن به حداقلي از انصاف و عدالت تنها راه، عزل حاكمان است؟ متاسفانه در سرزمين ما چارهاي جز اين نيست. يعني مادامي كه حاكمان به هيچ كس پاسخگو نباشند در، بر همين پاشنه خواهد چرخيد، مگر اينكه نهادهاي نظارتي همواره همچون شمشير داموكلس بر فراز سر حاكمان در پرواز باشند تا اگر خطايي از آنان سرزد، بلافاصله آنها را عزل كنند.