وراجي موقوف
محسن آزموده
از فلاسفه يوناني موسوم به «پيشاسقراطي» كه بنيانگذاران فلسفه تلقي ميشوند، كتاب يا متن مفصلي باقي نمانده است. آنچه از ايشان هست، پارهگفتارهايي است كه در طول بيش از 2500 سال مورد بحث و فحص قرار گرفته و پژوهشگران در طول سدهها كوشيدهاند بر مبناي آنها جهان يوناني و به سخن دقيقتر مختصات نخستين گامهايي را كه فلسفه در مقام طفلي نوپا برداشته،ترسيم كنند. معروف است در جلسات هفتگي فلسفه در كيمبريج كه در نيمه نخست قرن بيستم با حضور لودويگ ويتگنشتاين، فيلسوف شهير اتريشي برگزار ميشد، هيچكس نه فقط حق نداشت پرچانگي كند، بلكه حتي جسارت وراجي هم نمييافت. انديشمند بياعصاب و تندمزاج اگر حس ميكرد سخنران بيش از اندازه لفاظي ميكند، ملاحظهاش را نميكرد و بيپروا او را عتاب و خطاب ميكرد. اين امر سبب شده بود كه در محفل مذكور رقابتي ميان سخنرانان پديد آيد، در اين جهت كه تا سرحد امكان گفتارشان را خلاصه كنند. نمونه اعلايش خود ويتگنشتاين بود كه هم در آثارش و هم در نوشتههايش به سختي بتوان كلمه يا جملهاي اضافه پيدا كرد، تا جايي كه حتي برخي معتقدند او ديگر زيادي خلاصهنويسي ميكرد و بيش از اندازه روي عقل مخاطبان حساب باز كرده بود! دو نمونه فوق، يكي از سرآغاز شكلگيري فلسفه و دومي مربوط به زمانه پختگي و كمال آن را نشان ميدهد كه فلسفه و فلسفهورزي مخالف سفت و سخت پرحرفي و وراجي است. فيلسوفان اصيل و بزرگ، اهل تكرار مكررات و پرگويي نبودند و كم و گزيده چون در، سخن ميگفتند. دستيافتن به اين مقام هم كار آساني نيست، نيازمند سالها تامل، ممارست و سكوت است، كارهايي كه متاسفانه ما چندان بدان عادت نداريم و تلاشي هم در جهت نيل به فضيلت «مختصر و مفيد»گويي نميكنيم. نتيجه هم گفتارهاي مطول و پر از اطناب و تفصيل است كه اگر كلاهمان را قاضي كنيم، هيچ معناي محصلي ندارد و حاصلش سردرد مخاطب و كف كردن دهان گوينده است!