چمدانهايي كه در هيجان جا ماند
عليرضا بهشتي
مرحوم بهشتي يكي از چهرههاي مهم ستاد استقبال از امام خميني بود. اما ما به عنوان خانواده ايشان، هيچ امتيازي نسبت به ديگران نداشتيم و روز 12 بهمن همراه ايشان به فرودگاه نرفتيم. روز 12 بهمن من به سمت خيابان انقلاب رفتم و دانشگاه تهران. جمعيت بسيار زيادي، با نظمي خاص آنجا جمع شده بود. آنقدر شلوغ بود كه ماشين امام نتوانست متوقف شود و برنامه اين شد كه امام براي سخنراني به بهشتزهرا بروند. من فقط رد شدن ماشين را ديدم و از همانجا هم به سمت خانه برگشتم. حوالي عصر بود كه رسيدم به خانه. با تعجب ديدم كه پدر هم خانه است و پاي تلويزيون نشسته. فكر ميكرديم كه پدر با امام است و احتمالا تا ديروقت هم به خانه نميآيد. اما مشخص شد كه در جريان ورود امام و رسيدن ايشان به فرودگاه، شلوغ شده و جمعيت زياد و هيجانزدهاي در فرودگاه جمع شدهاند و پدر در لحظه آخر متوجه شدند كه بعد از حركت امام از سمت فرودگاه به خيابان انقلاب، تمام چمدانها و وسايل ايشان در فرودگاه جامانده. كسي حواسش به چمدانها نبوده و در آن موقعيت هيجاني برنامهاي هم براي اين وسايل نداشتند. پدر هم چمدان و وسايل را پشت پژو 504 آبيرنگش ميگذارد و به مدرسه رفاه ميبرد و برميگردد خانه. با اين روايت بايد تاكيد كنم كه اهالي انقلاب چنين انسانهايي بودند؛ انسانهايي بزرگ و خودساخته كه هميشه كارهاي زمين مانده را به سامان ميرساندند و برخلاف آنچه درباره پدر ميگفتند به دنبال قدرت و موقعيت نبود.