نهال اميد بكاريم
بهروز غريبپور
روزگاري كه مديرعامل خانه هنرمندان ايران بودم، قرار شد به بهانه «روز درختكاري» گروههاي مختلفي از نقاط مختلف تهران در محوطه پارك هنرمندان جمع شوند و دور هم درخت بكارند. ميان همه كساني كه آن روز براي درختكاري به خانه هنرمندان آمده بودند، تعدادي معلم هم به همراه شاگردان خود نهالهايي در دست داشتند و مشغول درختكاري بودند كه گذر من به آنها افتاد و از من خواستند همراهيشان كنم. يكي از آنها به نمايندگي از ديگر دوستان نزديك آمد تا مرا كه براي برگزاري جلسهاي راهي ساختمان خانه هنرمندان بودم ترغيب به درختكاري كند. از آنجايي كه من درگير جلسه مهمي بودم، به آنها گفتم كه اجازه بدهيد من به جلسهام برسم و شما خودتان كار خوب درختكاري را پيش ببريد. نمايندهشان با دست به شاگرداني كه مشغول درختكاري بودند اشاره كرد و گفت:«آقاي غريبپور اينها نهالهاي شما هستند.» من تعجب كردم و گفتم: «منظورتان كدام نهالهاست؟ اين نهالهايي كه دست بچههاست را ميگوييد؟» و ايشان پاسخ دادند: «تمام اين معلمهايي كه همراه بچهها آمدهاند، بچههاي نازيآباد و خانيآباد هستند كه امروز به عنوان دبير، معلم، هنرمند، مهندس همراه با گروهي از بچههاي نازيآباد و خانيآباد به خانه هنرمندان آمدهاند تا نهال بكارند. در واقع شما نهال انساني كاشتهايد و الان آنها هم با نهالهاي انساني خودشان كه همان شاگردانشان هستند، در كاشت نهالهاي طبيعي با يكديگر مشاركت ميكنند».
آن خاطره در ذهن من ماند و حالا هر بار به بهانهاي گذرم به خانه هنرمندان ميافتد آن نهالهاي سبز شده را نگاه ميكنم و به آنها سر ميزنم چرا كه حضورشان يادآور و تلفيق دو خاطره در ذهن من است؛ اول اينكه اگر كسي يك حركت بنيادي مانند تربيت نسلي از انسانها را انجام دهد، قطعا به ثمر ميرسد و مفيد خواهد بود و اگر نهالي بكارد هم ميتواند نتيجهاش را ببيند. در حقيقت استعارهاي كه آن روز نماينده آن گروه از نهالهاي انساني به كار برد در ذهن من مانده و هنوز هم برايم لذتبخش است. واقعيت اين است كه اگر نهالها با اين عشق و خاطرات كاشته شوند، قطعا تاثير به سزايي دارند و آدمها بازهم سراغشان ميروند. در انتهاي اميرآباد پاركي هست كه در آن درختهايي به نام تعداد زيادي از آدمها و از جمله من كاشته شده است. با اينكه آن نقطه نسبت به محل منزل من پرت افتاده و براي رسيدن به آن بايد اتوبان را دور بزنم و چندين خيابان را بالا و پايين كنم، اما گاهي مسيرم را تغيير ميدهم و از آنجا عبور ميكنم كه بتوانم سري به درختم بزنم و از حالش باخبر شوم. به نظر من همين اتفاق كه شهرداري تهران تلاش ميكند كنارههاي وليعصر را دوباره احيا كند و همه را در پويش درختكاري شركت دهد، در مقايسه با ميليونها شعار در مورد ريزگردها، غيرقابل زيست بودن فضاي تهران و پيامهاي نااميدكنندهاي كه كمابيش در وجود همه ما هست، حتما تاثير بهتري دارد، حركت فوقالعادهاي است و لشگرها ميتوان با اين نهالها راه انداخت. به اعتقاد من كاشتن به اميد آينده فوقالعاده مهم است و اگر آدمها از خودخواهي اندك روزمره بگذرند و به بهبود فراگيرتر آينده فكر كنند، حركت جمعي بسيار قشنگي صورت ميگيرد و نتيجهاش هم قطعا اميدواركنندهتر خواهد بود.