همي دانم كه رنج خود فـزايم
سيدمحمد بهشتي
كتابي كه اخيرا با عنوان «كتابچه...» به همت بهمن بياني و انتشارات مجلس منتشر شده، و تفريغ بودجه دولت در اواخر دوره ناصرالدين شاه قاجار را به تفصيل بيان ميكند، منبع موثقي براي فهم بسياري از آموزههاي نظام سنتي اداره سرزمين ايران است. در يادداشتِ دوم از اين سلسله درباره رقمِ بودجه صحبت شد كه به حسابِ امروز هفتصد ميليون دلار بود. وارسي بيشتر آشكار ساخت كه برخلافِ امروز، بخشِ عمده عايدي يا ۸۰ درصد از درآمد كل خزانه حاصل باج يا مالياتي بود كه ايالات و ولايات ميپرداختند.
حال مطالعه سهمي كه هر منطقه در تامين بودجه كشور داشت، نشان ميدهد ايالتهاي آذربايجان ۱۵ درصد، خراسان و سيستان 14، فارس و بنادر 1۲، گيلان ۵، خوزستان ۵، و باقي ۷ درصد از ماليات كل را ميپرداختند. از سوي ديگر و در ايالت پارس، ولايتهاي اصفهان ۱۰ درصد، كاشان ۶، يزد ۵، قزوين ۲، و مجموعِ ۲۳ ولايتِ ديگر ۲۰ درصد از كلِ ماليات را ميپرداختند.
بدينترتيب ايالتِ پارس به تنهايي ۴۲ درصد از بارِ مالياتي كشور را برعهده داشت و از همين محل نزديك به يك سوم از كلِ بودجه كشور تامين ميشد. اين موضوع ابتدا عجيب به نظر ميرسد؛ چطور ولايتِ اصفهان يكتنه تامينكننده عشر درآمدِ مالياتي كشور است؟ چگونه ولايتِ كوچك و كمحاصلي چون كاشان بيش از گيلان حاصلخيز ماليات ميپردازد؟ قزوين چه دارد كه ميزانِ مالياتش با مازندران برابري ميكند؟ چطور يزد كه آبِ شربِ خود را هم به زور تامين ميكند با خوزستان كه تقريباً تمامِ رودهاي دايمي ايران در آن جاري است، برابري ميكند؟ چنين سهمي آنهم در ايالتي كه پيرامونِ كويرِ مركزي ايران در محيطي بسيار خشك واقع شده، و در سرزميني كه اغلب نظريهپردازان امروزي با اصرار عقيده دارند اقتصاد آن در طول تاريخ فقط مبتني بر كشاورزي و دامپروري بوده، از كجا ادا ميشد؟
در درس سوم از اين سلسله درباره نامِ «ممالك محروسه پارس»، يعني عنوان رسمي كشور تا پيش از ۱۳۱۳ صحبت كرديم و از حراستِ متقابلِ ايالاتِ مرزي و ايالت پارس سخن گفتيم. در ادامه آن بايد افزود كه در طول تاريخِ بشريت، جز چهار قرنِ اخير كه اروپاييان نوع مناسبات جهاني را دگرگون كردند، ايران در ميانه جهان، مياندار تعاملات جهاني بود: ايالت خراسان و سيستان دروازه چين، آذربايجان و قفقاز دروازه اروپا، از كردستان تا خوزستان دروازه آفريقا، كرمان و بلوچستان دروازه هند، و بنادر خليج فارس و درياي عمان دروازه آبي به پهنه جهان بودند. در آن ميان ايالت پارس بر فلات ايران كه چون دژي صحراهاي مركزي را در بر گرفته، بسان تقاطعي اين چهار آستانه را به يكديگر متصل ميكرد و بدين اعتبار كانوني براي تعامل حوزههاي فرهنگي جهان بود. طبيعتا قرار گرفتن در اين موقعيت حساس، همچون استقرار در برج مراقبت فرودگاه، اهالي ايالت پارس را داراي دانشي ذيقيمت و منحصر بفرد براي ارتباط كرده بود كه از محل آن درآمد بالايي براي خود كسب ميكردند. اين دانش بيشتر در دل عالمان و بازرگاناني بود كه به منزله قلب، جريان علم و تجارت را در راه ابريشم، ادويه، حج، و... اداره كرده و تداوم ميبخشيدند.
هرچند در دوره قاجار سرزمين ما ديگر موقعيت جهاني گذشته را نداشت اما همچنان ايالات شمالي دروازه روسيه، غربي دروازه عثماني، و جنوبي دروازه هندوستان بودند و ايران بدين واسطه با جهان ارتباطي محدود برقرار و آنها در مقياسي كوچك نقشِ پيشين را ايفا ميكردند.
اما از سوي ديگر هنر زندگي در سرزمين بالقوه و فاقد ثروتهاي نقد زيستي ايران، محتاج برخي مهارتها بود كه ايرانيان به اعتبار ايراني بودن از تكوين و تكامل آن صنعت ايراني را به مثابه ثروتي بزرگ و گران خلق كردهاند كه وراي تجهيزات زندگي روزمره، توليداتي بينظير با كيفيتي يگانه و حائز ارزش جهاني خلق شده: از پولاد جوهري تا بافته زري، از گلاب تا ادويه، از زعفران تا ليموشيرين، از فرش تا شعر و...
ايالت پارس نه تنها به پشتگرمي ايالات پيرامونش مامور حراست از رازهاي صنعت ايراني بوده و همچون صندوقخانهاي امن گنجينه آن كيمياهاي گرانبها را از گزند طمع يوناني و خشونت رومي و بدويت اعرابي و ايلغار مغولي حفظ كرده بلكه در داد و ستد با جهان آن سرمايهها را نشر داده و دستاوردهاي ديگران را به اين گنجينه افزوده است.
ايالت پارس تا اندكي پيش براي ايران نقش دل براي آدمها را ايفا ميكرد؛ يعني تا آن وقت كه سرمايههاي ايران مبتني بر اعتماد به فرهنگ ايراني محك زده ميشد، نه زماني كه صنعت و تجارت ايراني بنا بر معيار اروپايي به صنايع دستي و دلالي فروكاسته شد. اكنون يك سدهاي ميشود كه معمولا كسي فرقي ميان ايالتهاي ايران قائل نيست و كشور در اذهان همه به صفحهاي سپيد تبديل شده است. آيا اين وضعيت براي ما مزيت مهمي داشته كه آن را برگزيدهايم؟ اين بحث را در يادداشتي ديگر دنبال ميكنيم.