نان شب واجبترين است
محسن آزموده
يكي از اساتيد فلسفه چند سال پيش گفته بود: «فلسفه از نان شب هم واجبتر است». آنها هم كه شكمشان سير است، شگفتزده از اين جمله قصار، مدام آن را اين طرف و آنطرف تكرار ميكردند. بگذريم كه اين تعبير چندان بديع و يگانه نبود و اصولا هر كس در هر زمينهاي ميخواهد بگويد كاري كه ميكند، كارستان است، از عبارت مشابهي بهره ميگيرد و مثلا ميگويد: «شعر از نان شب هم واجبتر است» يا «ديجيتال از نان شب هم واجبتر است». غافل از آنكه همه اين تعابير «قشنگ» و «جذاب» در بن خود تاكيدي بر ضرورت معاش آدميان هستند. از قديم هم گفتهاند كه «شكم گرسنه دين و ايمان ندارد» چه برسد به اينكه از آدم گرفتار مايحتاج اوليه انتظار داشتيم به فلسفه فكر كند. بيخود نيست كه در هرم مشهور مرحوم مازلو هم معقولات در راس قرار ميگيرند و آن پايين در قاعده نيازهاي اوليه مثل خوراك و پوشاك قرار گرفتهاند. در تاريخ فلسفه هم اگر نگاه كنيم، ميبينيم كه هر وقت شرايط عمومي زندگي مردم مساعد است، بازار فلسفه و فلسفهورزي نيز رونق ميگيرد. به زندگي فيلسوفان بزرگ هم نگاه كنيم: از افلاطون و ارسطو و آگوستين و آكويناس در سدههاي نخستين و ميانه، تا دكارت و لايبنيتس و اسپينوزا و كانت و هگل و شوپنهاور و نيچه در سدههاي جديد و راسل و ويتگنشتاين و هايدگر در دوران معاصر. اگر نگوييم خيلي مرفه بودند، بالاخره به طور نسبي در شرايط مساعدي زندگي ميكردند و از خانوادههاي نسبتا مرفهي برآمده بودند و شايد تنها استثنا در اين ميان ماركس باشد كه البته او هم تربيت خانوادگي بالايي داشت، ضمن آنكه هميشه استثنا مويد قاعده است. البته ترديدي نيست كه فيلسوفان بايد به گرسنگي و نان شب مردم هم فكر كنند و در دورانهاي سختي نيز، خواه ناخواه به بحران و علل آن بينديشند. اما اين همه منافي آن نيست كه براي رونق فكر و انديشه، بايد اول به فكر معيشت آدميان بود چرا كه نان شب نه فقط واجب كه واجبترين است.