كتابي براي اين روزهاي ما
سيدعبدالجواد موسوي
آرزوي هر نويسنده و هنرمندي شنيده شدن است. نويسنده و شاعر مينويسد كه صدايش را به گوش ديگران برساند. بعضيها آرزوي شنيده شدن را با خود به گور ميبرند. تا آخر عمر كلي حرف حساب ميزنند و دريغ از گوش شنوايي. شايد دليل اينكه خيلي از نويسندگان و شاعران در سرزمين ما در سنين جواني و ميانسالي دار فنا را وداع ميگويند همين باشد. در حقيقت دق ميكنند. سردمداران شعر انقلاب را ببينيد. هيچ كدام سنشان به پنجاه هم نرسيد. هرچه آرمانگراتر باشيد تحمل روزگار بيآرمان برايتان دشوارتر ميشود. اگر بتوانيد حرفتان را به گوش ديگران برسانيد شايد بخشي از اين بار سهمگين را بتوانيد از روي دوشتان برداريد. اينها را گفتم تا بگويم يكي از خوششانسترين نويسندگان روزگار ما رضا اميرخاني است. نويسندهاي درست و حسابي كه خداوند از روز نخست اين توفيق را به او داد كه صدايش شنيده شود. اين روزها آخرين رمان او به نام ره ش حسابي دل از مخاطبانش برده. رماني كه حرف حساب در آن بسيار است و با دغدغههاي اين روزهاي ما روزنامهنگاران هم بيارتباط نيست. تا آنجا كه من ميدانم اميرخاني در بين مديران نظام هم مخاطب دارد. يعني برخي از بزرگاني كه به دليل مشغلههاي فراوانشان كمتر فرصت مطالعه پيدا ميكنند از خواندن آثار اميرخاني دريغ نميورزند. آخرين رمان رضا هم بيشتر روي سخنش با اين بزرگواران است. يعني كساني كه بالاخره كاري از دستشان برميآيد و اگر بخواهند ميتوانند براي مردم بيچاره پايتخت چارهاي بينديشند. اميدوارم آنان كه بايد اين كتاب را بخوانند، بخوانند. دست كم بر اعضاي شوراي شهر خواندن اين كتاب واجب است. وقت چنداني هم از آنان نخواهد گرفت. بياغراق فكر كنم اگر كسي سه ساعت بنشيند و بتواند كتاب را با دقت بخواند. اصلا فكر ميكنم نويسنده هم به همين دليل اندكي كتاب را كمحجمتر از ديگر آثارش تدارك ديده.