فقط يكنفر پرويز مشكاتيان بود
عبدالحسين مختاباد
بيست سال آخر عمر گوشهنشين بود. دقيقا در روزهايي كه اوج خلاقيت و توانايي حرفهاي او بود، خبري از او و آثارش در دنياي موسيقي ايران نبود و آلبوم تازهاي از آثار او منتشر نميشد. درباره پرويز مشكاتيان صحبت ميكنم. هنرمندي كه در روزگار جواني در كنار محمدرضا شجريان، محمدرضا لطفي، حسين عليزاده و... بيدادي در موسيقي سنتي ايران به راه انداختند و فضاي زمانه را براي اقبال مردم به موسيقي سنتي آماده كردند. اما مشكاتيان در سالهاي آخر عمر و دقيقا در زماني كه ميتوانست از پختگي تجربه زيستهاش به نفع خلق آثاري درخشان استفاده كند، از دنياي موسيقي دور ماند و فعاليت نكرد. بيست سال زمان زيادي است؛ آنهم براي هنرمندي كه در نوجواني و جواني، در دنياي موسيقي ايران درخشيد و ميانسالي بايد همه آن سالها را تحمل ميكرد تا در نهايت بيماري به سراغش بيايد و از دست برود. اينكه چرا در موسيقي ايران چنين اتفاقي رخ ميدهد و چرا امثال مشكاتيان اينطور از فضاي موسيقي دورماندند، به امكاناتي برميگردد كه زماني براي اين هنرمندان از دست ميرود و البته موانعي كه سرراه آن سبز ميشود و هركسي به فراخور روحيه و شخصيت خود واكنش نشان ميدهد. در اواسط دهه پنجاه، هنرمنداني كه حالا آنها را اسطورههاي موسيقي سنتي ايران ميخوانيم در رده سني بين 17 تا 25 سال دورهم جمع شدند و با شور فرهنگ ملي آنچنان تاثيري در دنياي موسيقي ايران گذاشتند كه در روزگار اوج گرفتن موسيقيهاي پرزرق و برق، مانند جاز و پاپ، در بين مردم مورد توجه قرار گرفتند و حتي دانشجويان آن روزگار را با عقبههاي فكري متفاوت، مخاطب خود كردند. مشكاتيان در گروهي بود كه از تجربههاي تازه و پيشروي در خلاقيت نميترسيد، خودشيفته نبودند و دچار غربزدهگي نشده بودند. ظرفيت زمانه هم با توجه به مبارزه با غرب و شرايط غربستيزي، اين فرصت را به آنها داد تا در جامعهاي كه به دنبال مبارزه براي آرمانهاي اصيل بود، با موسيقي اصيل ديده شوند. از طرف ديگر پشتيباني از موسيقي در آن روزگار در نقطه اوج خود بود. هنرمندان موسيقي در آن زمانه حمايت راديو، سازمان اشاعه و حفظ موسيقي و وزارت فرهنگ را داشتند و امكاناتي كه حالا ديگر در اختيار هيچ كدام از اهالي موسيقي ايران نيست، آنها را بيشتر تشويق ميكرد. مجموع شرايط براي آنها جمع بود و آنها هم به خوبي از اين شرايط استفاده كردند. اينطور شد كه مشكاتيان با استعداد خاص در اين شرايط پاگرفت و هنرمندي شد كه نهتنها اهالي موسيقي كه مخاطب عام هم او را ميشناختند. هنرمندي كه بيست سال نتوانست كار كند و مانند او در عرصه موسيقي ايران پديد نميآيد. چون اگر مثل و مانندي داشت، اينچنين هنرش مورد اقبال قرار نميگرفت و نامش در تاريخ موسيقي ثبت نميشد.
همان طور كه نام بتهوون يكبار در تاريخ موسيقي تكرار ميشود يا نام محمدرضا شجريان و... مشكاتيان در عصر چهره به چهره زندگي ميكرد و حالا عصر ديگري است. عصري فراصنعتي و فراتكنولوژي كه نبايد از آن انتظار داشته باشيم و چهرهاي مانند مشكاتيان، شجريان و... را خلق كند. در اين عصر و روزگار بايد بدانيم همه اين چهرههاي درخشاني كه در عرصه موسيقي ما بودند و هستند، نظير و مانند نخواهند داشت و بهتر است به جاي تلاش براي ساختن ماكتهايي از آنها و پيدا كردن نمونههاي مشابه، قدر و ارزش وجودي آنها را بشناسيم و روزگاري را رقم نزنيم مانند آنچه براي مشكاتيان رخ داد يا براي هنرمندان ديگر به وجود آمد.