ضد امريكايي بودن ضد عقلانيت نيست
سيد عبدالجواد موسوي
با همه پوست و گوشتم ضدامريكاييام. اما ضدامريكايي بودن را لزوما عربده كشيدن و كف بر لب آوردن نميدانم. البته اين شكل از ضدآمريكايي بودن را يكسره نفي نميكنم اما به نظرم سطحيترين شكل مخالفت با آمريكا همين شعارهاي تند و تيز سر دادن است بيآنكه بداني ماهيت استكبار چيست.
وقتي هم نداني ماهيت آنچه با آن مخالفت ميكني چيست گاهي بيآنكه بداني در ظاهر شعار عليهاش سر ميدهي اما با همه وجود تمناي هم شكل شدن با دشمنت را در سر ميپروراني.
ديگر اينكه به حكم: عادت به هر دوا كه كني بياثر شود، شعار زياد به مرور زمان خاصيت و كاركرد اوليهاش را از دست ميدهد و به امري تشريفاتي و روزمره و بيروح بدل ميشود.
هر سخن جايي و هر نكته مكاني دارد. بايد بداني كجا و به چه علت شعار سر ميدهي. اگر قرار باشد شعار سر دادن و دشمني شكل شخصي به خود بگيرد و تاوان عربدههاي تو را ديگران بپردازند همان بهتر كه مهر سكوت بر لب زني و خلقي را از دردسر برهاني.
اينها را عرض كردم تا بگويم رجز خواني اين روزهاي برخي از دولتمردان برخلاف راي و نظر جناب زيبا كلام هيچ ربطي به عدول از تدبير و اعتدال ندارد.
در سياست اصل و اساس منافع ملي است. منافع ملي هم امري ثابت و لايتغير نيست. گاهي اين منافع با لبخند و شاخه زيتون محقق ميشود و گاه با رجزخواني و
گلوله.
سياستمداري كه منافع ملي را فقط و فقط بر اساس يك رفتار خاص و معين و كليشهاي بنا كند هركه باشد سياستمدار نيست.
انقلابي بودن هم صرفا در يك نوع از رفتار و گفتار خلاصه نميشود مگر اينكه كلا انقلابي بودن را مغاير با عقلانيت بدانيم و فكر كنيم هر كس مدعي انقلابيگري شد بايد كلا قيد عقل را بزند. در اين صورت قطعا حق با كساني است كه فكر ميكنند همه عمر را بايد به شعار دادن و عربده كشيدن سپري كرد.