برقي از منزل ليلي
كاوه فولادينسب
يكشنبه 25 نوامبر (4 آذر) روز جهاني منع خشونت عليه زنان بود. به همين مناسبت فضاي مجازي پر شد از متنهايي درباره شأن زنان و جايگاه اجتماعي و لطافت روحيشان. مثل هميشه تعداد كمي از اين متنها تأملبرانگيز و ارزشمند بودند و بيشترشان بهدردنخور و سانتيمانتال؛ اوليها ظاهرا اين مناسبت را بهانه كرده بودند تا ايدهاي را، كه لابد مدتها گوشه ذهن نگه داشته بودند، بسط و توسعه دهند و حرفشان را به گوش ديگران برسانند، و دوميها طبق معمول مشغول هشتگسواري بودند و بيشتر از آنكه خشونت عليه زنان و منع آن مسالهشان باشد، حواسشان پي جمع كردن فالوئر و لايك بود. گذشته از كيفيت متنها و محتواي اظهارنظرها، من به اين فكر ميكردم كه خلاصه كردن چنين امر مهمي - مخالفت با اعمال خشونت عليه زنان- به يك رخداد تقويمي چه رفتار تقليلگرايانهاي است. چطور ميشود حمايت از زنان را -كه به درازاي تاريخ زير ستم بودهاند و گرفتار بيعدالتي- در يك مناسبت و چند يادداشت خلاصه كرد؟ منع خشونت عليه زنان، حمايت از جنبشهاي زنان و كمك به زنان - هر جاي اين كره خاكي كه باشند- براي در اختيار گرفتن جايگاهي كه حقشان بوده و هميشه تاريخ ازشان دريغ شده، نه يك رخداد يا صفحهاي در تقويم، كه وظيفهاي روزانه براي هر شهروند متجدد معاصري است؛ از آن چيزهايي است كه بايد مدام دربارهاش حرف زد تا سنگ سخت مردسالاري متحجر و ناعادلانه سوراخ شود. هركس به طريقي. هركس با ابزارهايي كه در دست دارد؛ دولت با حمايتهاي برنامهريزيشده، نماينده مجلس با اهرمهاي قانوني، روزنامهنگار با گزارشهايش و پژوهشگر با پژوهشهايش. مثل همين كاري كه جمال ميرصادقي كرده. كتاب تازه استاد را ديدهايد؟ «زنان داستاننويس نسل سوم» كتابي كه بعد از سالها انتظار و ماندن در محاق، بالاخره مجوز انتشار گرفته و بهتازگي رفته روي ميز كتابفروشيها. در اين كتاب، ميرصادقي 65 داستان كوتاه از زنان داستاننويس معاصر ايراني را معرفي و تفسير كرده. او جايي در مقدمه كتابش ميگويد: «در مطالعه داستانهاي زنان نويسنده نسل سوم، اغلب با ويژگي مشتركي روبهرو ميشويم، كه وجه يگانهاي را بازتاب ميدهد و زنان داستاننويس اين نسل را از نسلهاي پيش از خودشان و از مردها جدا ميكند. من به اين ويژگي مشترك خاص زنان داستاننويس نسل سوم، نام آرمانگرايي زنان در قلمرو ادبيات داستاني ميدهم كه دربرگيرنده مبارزهها و فعاليتهاي اجتماعي زنان براي از ميان برداشتن تبعيضها و محروميتها و رهايي از قيد و زنجير سنت مرد-پدرسالاري است.»