تنگناي قافيه
مهدي استاد احمد
آن شنيدستي كه در اقصاي غور/ خورد بر اموال وي چوب حراج
آن كه بودي پولشويي چيرهدست/ آن كه كردي نفت با آب امتزاج
آن كه بودي پيش از اين از دوستان/ آن كه ميدادي زماني خوب باج
آن كه داد اموال مردم را به باد/ كرد با اموال مردم ازدواج
آن كه درمان كرد درد دوستان/ شد ولي درد خودش صعبالعلاج
آن كه توي تنگناي قافيه/ دوستان گفتند ديگر كافيه