از عشق و داستانهاي ديگر
اسدالله امرايي
رمان «فقط يك داستان» نوشته جوليان بارنز با ترجمه سهيل سمي در نشر نو منتشر و با استقبال خوبي هم روبهرو شده است. فقط يك داستان جديدترين اثر بارنز است. جوليان بارنز در ايران نامي آشناست و علاقهمندان كتاب با درك پايان و هياهوي زمان او را شناختهاند. درك يك پايان با ترجمه حسن كامشاد در نشر نو منتشر شده بود و چند ناشر ديگر هم ترجمههاي مختلفي از آن به بازار دادند. از«هياهوي زمان» هم دو ترجمه منتشر شده است. داستانِ رمان «فقط يك داستان» درباره پيامدهاي عشق نخستين است. شخصيت اصلي اين رمان با نام پُل رابرت درباره عشق نخستين اطلاعات دقيقي ندارد و نميداند كه پيامدهاي چنين پديدهاي هميشگي هستند. پل در 19 سالگي به اين ميبالد كه رابطه عاشقانهاش با سنتهاي رايج اجتماعي در تضاد است. اما هر چه سنش بالاتر ميرود، عشق چيزهايي بر او تحميل ميكند كه اصلا پيشبينيشان را نميكرده است.«جمله بدبينانه جُون در قلب و ذهنم حك شده بود: «خب، حالا همين اول كار، بابت پول چيكار ميكني؟» با در نظر گرفتن اين موضوع كه براي اين مساله هيچ اهميتي قائل نبودم، ميتوانستم با پول سوزان روزگار را بگذرانم؛ اما چون قرار بود پيوند ما يك عمر ادامه داشته باشد، پذيرفتم كه از يك جايي به بعد به جاي اينكه او مرا تامين كند، من بايست تامينش كنم. البته نميدانستم كه او چقدر پول دارد. هيچوقت در مورد وضع مالي خانواده مكلود، يا اينكه آيا سوزان عمه پولداري دارد كه، آسان و بيدردسر، كل دارايياش را براي او به ارث بگذارد سوالي از او نپرسيدم. بنابراين تصميم گرفتم، مشاور حقوقي بشوم. در مورد شخص خودم هيچ جاهطلبي بلندپروازانهاي نداشتم. جاهطلبيهاي بلندپروازانهام همگي در عرصه عشق بود. اما به دليل داشتن ذهن منظم و قابليت ذاتيام در موثر واقع شدن و كاربر بودن به فكر حقوق و قانون افتادم و البته هر جامعهاي به وكيل نياز دارد، ندارد؟ يادم هست زماني در جمع دوستان خانمي بود كه نظريهاش را در مورد ازدواج برايم شرح داد: اينكه ازدواج چيزي است كه بايد «با سبك و سنگين كردن شرايط به او تن داد و از اون بيرون زد.» اين تصور ممكن است آبستن بدبيني يا عملگرايياي نااميدكننده باشد اما اين طور نبود. آن زن عاشق شوهرش بود و «بيرون زدن» از ازدواج به معناي خيانت به همسر نبود. اين جمله فقط تاييد نحوه كاركرد ازدواج براي آن زن بود: به عنوان ستوني استوار و قابل اتكا در زندگي به عنوان چيزي كه نمنمك با آن پيش ميرفتيد تا وقتي كه «تن دادن» كامل به آن ضروري ميشد، براي مساعدت، نمودهاي عشق و باقي ماجرا. اين رويكرد را درك ميكردم.» (ص120)