شهرهاي بيكودك
سيدچمران موسوي
يكي از مهمترين ويژگيهاي توسعه هر جامعهاي، پيشبيني و مطلوبيتپذيري آيندههاي متنوع است. به عبارت ديگر هر جامعهاي براي آرمانها و ايدهآلهاي خود، هميشه چشم به آينده دارد، يعني «ديالكتيك آينده» مهمترين عنصر تشكيلدهنده سرنوشت آتي هر جامعه شهري است. به هر حال به قول لوفور آينده بشر نه در ميان ستارگان و نه در روستا بلكه در شهر رقم خواهد خورد. از همين امروز، آينده همچنان داراي ويژگي شهري خواهد بود. ويژگي ديگر آينده اين است كه متعلق به كودكان امروز است. به عبارتي كودكان امروز، مصرفكنندگان نهايي تزها و آنتيتزهاي ديالكتيك آينده هستند كه قريب به يقين شهري خواهند بود. از همين امروز ميتوان آينده شهري هلند، آلمان، بلژيك، فرانسه، انگليس، كانادا، امريكا و ساير كشورهاي پيشرفته را تخمين زد و از «آينده اشرافي و متمول و انساني» براي آنها سخن گفت. به نظر من، علاوه بر همه ساختارهاي شفاف و قانونمند اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و سياسي معطوف به «شكلگيري فرم مطلوب آينده شهري»، يك امر ملموس و تجربه واقعي روزمره خياباني هم بر احتمال بالاي رخداد آن فرم آينده صحه ميگذارد و آن «تكثير و تنوع فضاهاي كودكمحور» در شهرهاي آنهاست. حضور كودكان در كوچه و خيابان و پاركها و توليد و طراحي مبلمان سالم و كاملا امن براي كاربران كودك و خردسالان نشان از شهري است كه به كودكانش اهميت ميدهد و سلسله مراتب توزيع كاربريها و خدمات شهري و عملكردها را نه براساس مدل كريستالر و آستانه بازار، بلكه برمبناي اولويتها و ضرورتهاي زيست اجتماعي و اخلاقي خردسالان و كودكان چينش ميكند. معماري مدارس كودكان، مبلمان پاركهاي بازي و شهربازيها و... همه براي راحتي و امنيت كودكان است.
داگلاس نورث، برنده نوبل اقتصاد، بر اين باور است كه جامعه توسعه يافته به سطح تكنولوژي و كارخانجاتش نيست، چراكه ميشود اينها را كپي كرد يا دزديد و... جامعهاي توسعه يافته است كه در كودكستانها و مدارس ابتدايياش به كودكان، خلاقيت، رواداري، صبر، گفتوگو، جستوجوگري و... ياد ميدهند. از منظر جغرافياي شهري «فضا» پيوستار هر پديده و الگوي اقتصادي، اجتماعي و آموزشي است و هر چيزي خود را در فضا آشكار ميكند. فضا دربرگيرنده كودك است. از هر سو و همه حواس شكل گرفته او را متاثر ميكند، بنابراين خلاقيت كودك به فضاي موردنياز احتياج پيدا ميكند. اينجاست كه فضاي شهر بر يادگيري و تكميل تجربه خلاقيت او تاثير خواهد گذاشت.
داستان شهرهاي ما در ايران در اين زمينه اسفناك است. شهرهاي ما بهشدت ضدكودك هستند چنانچه ضدفضا هستند. كنشگران بالغ در شهر فضايي براي پيادهروي، دوچرخه، گفتوگو، خلاقيت، كارآفريني فردي يا خانوادگي و... پيدا نميكنند، چه برسد به كودكان.
از دست رفتن آينده شهري و تعميق بحران شهري فعلي، با حذف كودكان از فضاي شهري، نتيجه فاجعهباري است كه هر لحظه بهمثابه هيولايي تاريخي نزديك ميشود.