شروع نوشتن با زنگ انشا
علي خدايي
تازه كوچ كرده بوديم به اصفهان. در دبيرستاني كه شروع به درس خواندن كردم، معلم انشا موضوعهاي متفاوتي انتخاب ميكرد؛ يك جمله از يك كتاب، يك سطر از يك شعر كه معمولا شعرهاي نو بود. به خاطر دارم زماني كه يكي از انشاهايم را خواندم به من گفت: «تو ميتواني بنويسي». از آن زمان هر هفته در كلاس از من سوال ميكرد چه نوشتهاي و همين پرسش كه از ديگران هم ميپرسيد. اين كارش باعث شد تا من و همكلاسيهايم شروع به نوشتن كنيم. تا پايان آن دو سال كه شاگرد او بوديم مجموعهاي از نوشتههايمان را به او تحويل داده بوديم. اصرارش به نوشتن، فقط براي كلاس درس نبود. در انتهاي آن دو سال، با نوشتههاي ما كتابي به نام «از كوچكترها براي بزرگترها» را منتشر كرد. شيوه تدريس او شروع نوشتن من بود. با همان انشاها و نوشتهها، نوشتن شد حرفه مورد علاقهام و آرامآرام نويسنده شدم. گمانم حالا كه بايد خاطرهاي تعريف كنم، مهمترين خاطره من از معلم و تاثيرش در زندگي، همين است. لازم است كه نامش را زنده كنم و خاطرهاش را گرامي دارم و بگويم نام معلم انشاي دبيرستان من؛ مردي كه من را نويسنده كرد، محمدعلي موسوي بود كه هيچوقت فراموشش نميكنم.