جهش به كلاس دوم با يك دستخط
جمال ميرصادقي
كلاس شش ادبي كه بودم در آزمون معلمي شركت كردم؛ تا آن زمان براي تامين نيازهاي روزمره يا از پدرم پولي قرض ميكردم يا در خانههاي مردم درس ميدادم. آموزگار شدن براي من فرصتي بود كه ادامه تحصيل دهم. در تدريس، در اين حرفه، تجربههاي نابي را هم به دست آوردم. اداره فرهنگ ما را به بخش مدارس معرفي ميكرد و اين بخش به تمام دبستانها ما را ارجاع ميداد. زماني كه به بخش مراجعه كردم گفتند اگر ميخواهي به بخش نزديك محل زندگي بروي بايد كلاس اول را آموزش دهي. تا فرا رسيدن مهر كتابهاي آموزشي براي كودكان در اين سن را مطالعه كردم تا براي تدريس آماده شوم. سال تحصيلي شروع شد و دانشآموزان قد و نيم قد 6 و 7 ساله آمدند و من با آموزش الفبا كارم را شروع كردم. بچهها در دفترهايشان الف را با ذوق و شوق مينوشتند، من دفترچهها را يكييكي از آنها ميگرفتم و آفرين ميگفتم. يكي از بچهها آمد و پرسيد: «آقا خط من خوب است؟» من هم جواب دادم: «به به خيلي عالي است» و آفرين گفتم. با اين گفته من به سمت در حركت كرد؛ در حالي كه كلاس هنوز تمام نشده بود گفتم: «كجا ميروي؟» گفت: «مي روم كلاس دوم». فكر كرده بود حالا كه خط خوبي دارد و ميتواند الف را به خوبي بنويسد پس ميتواند كلاس دوم برود و همين را تبديل كرد به يكي از بهترين خاطرههاي من از روزگار معلمي.