همزمان با جنگ در افغانستان
ما هم مسووليم
محسن آزموده
در روزهاي اخير، كاملا تصادفي و بدون قصد قبلي در ارتباط با رويدادهاي تلخ و ناگواري كه در افغانستان در جريان است، دو كتاب درباره مردماني ميخوانم كه در اين كشور زاده شدهاند. عنوان كتاب اول «كورسرخي: روايتهايي از جان و جنگ» است، نوشته عاليه عطايي، نويسنده موفق
ايراني-افغانستانيتبار. كتاب 9 روايت جاندار و اثرگذار است، از تجربههاي زيسته نويسنده و اطرافيانش، درباره جنگ، مهاجرت، مهاجران، پناهندگان افغانستاني، افغانستان، تاريخ پر فراز و نشيب آن و آدمهايي كه اين دوره مصيبتبار را تجربه كردهاند، با قلمي قدرتمند و گيرا و توصيفاتي دقيق و زنده. عاليه عطايي به گواه روايتهاي كتاب، از خانوادهاي نسبتا متمول و متعلق به طبقه متوسط فرهنگي افغانستان بر آمده، گروهي از مردمان اين سرزمين كه كمتر در رسانههاي ما بازنمايي ميشوند، يعني متفاوت است با تصوير قالبي ما از «افغانستاني» (يا چنانكه در عرف رايج است، «افغاني»). «مشاهدات» او در اين كتاب، برآمده از زندگي روزمره مردماني است كه درگير جنگ و خشونت و تعصب و بمب و طرد و تحقيرند، پدري كه در جنگ موجي شده، خانوادهاي كه آواره شدهاند، مادر جواني كه سرش را از دست داده، زني كه زبانش را بريدهاند، معشوقي لاغر و سفيد و مهتابي كه مثله شده و سرزميني كه دهههاست ميان كمونيستها و طالبها و امريكاييها دست به دست ميشود. كورسرخي زمستان 1399 منتشر شده. در آن زمان در افغانستان جنگ بود، اما طالبها هنوز بر بيشتر افغانستان سلطه نداشتند و احياي حكومتشان دور از ذهن نبود.
كتاب دوم «در خانه برادر: پناهندگان افغانستاني در ايران» نوشته آرش نصر اصفهاني است كه در آن بيش از چهار دهه حضور چند ميليون افغانستاني در ايران را از منظري جامعهشناختي بررسي و مورد نقد و ارزيابي قرار ميدهد. نويسنده در اين پژوهش روشمند دانشگاهي، از جمله به مدد روايتهاي خود پناهندگان افغانستاني، وضعيت آنها و رويههاي حقوقي و اجرايي دولت ايران در قبال ايشان را مورد بررسي قرار ميدهد. حرف اصلي نصر اصفهاني، چنانكه در عنوان نيز بازتاب يافته، اين است كه عموم ايرانيان، اعم از تصميمگيرندگان و مردمان معمولي، پناهندگان افغانستاني را مهمانهايي موقتي ميدانند كه چند روزي از سر ضرورت به ايران آمدهاند و بالاخره روزي بايد اينجا را ترك كنند. اين جامعهشناس به نقد اين رويكرد ميپردازد و با دورهبندي رويكرد دولت در چهل سال حضور مهاجران و پناهندگان افغانستاني در ايران، موانع ادغام اجتماعي آنها را عمدتا منافع اقتصادي برخي گروههاي اجتماعي و فشار ناشي از آنها ميداند. اين دو كتاب، هر يك از منظري متفاوت واقعيتهاي زندگي مردمي را نشان ميدهند كه تجربيات سختي پشت سر گذاشتهاند و امروز بار ديگر، كشور زادگاهشان دستخوش جنگ و ناآرامي و درگيري است. مطالعه اين دو اثر، يكي از درون و از منظر شاهدي دقيق و ديگري از بيرون و از چشمانداز پژوهشگري روشمند، كمك ميكند كه فراسوي كليشههاي رايج، افغانستانيهاي مقيم ايران و ايرانيهايي افغانستانيتبار را بشناسيم، دشواريها و مصيبتهاي زندگي آنها را دريابيم و وراي مرزهاي قراردادي و ديوارهاي ساختگي، با درنظر داشتن اشتراكات و افتراقاتي كه معمول و پسنديده هستند، با هم گفتوگو كنيم؛ رويارو و از موضعي برابر. امروز افغانستانيهاي مقيم ايران و ايرانيهاي افغانستانيتبار، بسيار نگرانند و ما به عنوان دوست، رفيق، همزبان، همكيش، همسايه، هموطن و همنوع در برابر دوستان، رفقا، همزبانها، همكيشان، همسايگان و هموطنان و همنوعان خود مسووليم.