• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۲۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5241 -
  • ۱۴۰۱ يکشنبه ۵ تير

سرطان امر سياسي و عبور از فاجعه

هادي خانيكي

«يك دم نگاه كن كه چه بر باد مي‌دهي /چندين هزار اميد بني‌آدم است، اين» (سايه) 
1) هفته پيش از زير‌زمين بيمارستان و در زير بمباران پر حجم شيمي درماني پيرامون «زيست سرطاني، امر اجتماعي و ذهنيت فاجعه» اندكي نوشتم و به مخاطرات چيرگي احساس فاجعه بر ذهنيت يك بيمار يا جامعه محاط در تنگناها و فروبستگي‌ها اشاره كردم تا بنا بر تجربه خويش روشن كنم كه چراغ گفت‌وگو، كنش ارتباطي و قطب‌نماي اميد، چگونه مي‌تواند كار مقابله و سازواري با درد و شكوفايي پس از فاجعه را آسان كند. خوشبختانه بيان اين تجربه زيسته، اگرچه فراتر از يك احساس و درك معمولي نبود، به سخني مناسب براي گفت‌وگو در پهنه‌هاي مختلف علمي تبديل شد و انديشمندان و محققان و هنرمنداني بزرگوار با تاملاتي شايسته به آن پرداختند. من خود را هرگز شايسته اين همه لطف ندانسته و نمي‌دانم، اما موضوع كشف و خلق فرصت‌ها براي احيا و بازيابي توان فرد و جامعه را در هر سطحي ضروري و مهم مي‌دانم. از پا افتادن فرد بيمار يا جامعه گرفتار به راستي مضمون همان شعر سايه در بر باد دادن اميد فردي يا اجتماعي است، چرا كه در روايت كهن تُرك‌كشي ايلاقي شاعر عهد ساماني: «چندين هزار اميد بني‌آدم/ طوقي شده به گردن فردا بر» و به يقين بيش از امروز بايد به فرداي خويش و جامعه خويش بينديشيم.
2) امروز باز هم در همان ساعت 6عصر از فضايي متفاوت با بيمارستان به «روزنامه ايام» مي‌پردازم. چشمم از پنجره اتاق كارم در خانه دوخته به خيابان است و ديدن جريان زندگي كه شهروندان به رغم همه دشواري‌هاي معيشت در حال آمد و شدند و بچه‌ها در محوطه مجتمع در حال بازي و شادي . به عبارت ديگر، به مساله سرطان و عبور از ذهنيت فاجعه در فضايي باز‌تر مي‌پردازم. هم‌چنان‌كه ميان «زيست سرطاني» و الزام‌هاي تفسير آن به سوي زندگي با«امر اجتماعي» و زوال روابط و اجتماعات زندگي‌بخش و  ضرورت بازآفريني همبستگي‌هاي اجتماعي و تقويت حس همدردي جمعي مشابهت‌هايي وجود دارد، مي‌توان ميان جهان زيست بيماري و جهان سياست نيز شباهت‌هايي يافت و از آن ميان، راه عبور از ذهنيت فاجعه‌زده را تا حدي هموارتر كرد.
3) سوزان سانتاگ كه به واقع تحليلگر تواناي «درد  و  رهايي»و رنج و زيبايي است در اثر ماندگار «بيماري به مثابه استعاره» از اشتراكات دو جهان «بيماري» و «سياست» سخناني در خور تامل دارد آنجا كه مي‌گويد: بيان‌هاي كلاسيك كه «ناآرامي سياسي» را با«بيماري »قياس كرده‌اند، از افلاطون گرفته تا هابز، همگي تصور پزشكي و سياسي كلاسيك درباره «توازن » را مفروض داشته‌اند. بيماري ناشي از عدم توازن است و هدف درمان، بازگرداندن توازن مناسب به بدن يا به تعبير سياسي، برگرداندن سلسله مراتب مناسب. در اين چشم‌انداز وقتي ماكياولي انگاره‌اي از يك بيماري را به كار مي‌گيرد، فرضش بر اين است كه بيماري درمان شدني است: «درمان بيماري در آغاز سهل است اما چنانچه نه در زمان مقتضي پي به حضور آن ببرند يا بر مبنايي در خور به مداوايش نپردازند، آنگاه به سادگي نمي‌توان متوجه آن شد و دشوار مي‌توان آن را درمان كرد. مشابه اين امر در امور حكومتي هم رخ مي‌دهد و با پيش‌نگري اين امور از دور كه تنها از عهده مديران توانمند برمي‌آيد مي‌توان مخاطراتي را كه شايد از حكمروايي برمي‌خيزد در اندك زماني رفع كرد. اما چنانچه به سبب فقدان آينده‌نگري مجال نيابند تا از بر هم انباشته مسائل بكاهند و مشكلات در ديدرس همگان باشد، ديگر هيچ درماني كارساز نيست.»
4) در سنت متعارف فلسفه سياسي، قياس بين بيماري و بي‌نظمي اجتماعي را از آن رو مطرح كرده‌اند تا سياست‌گذاران و حاكمان را به در پيش گرفتن سياست عقلاني‌تر، ترغيب كرده باشند، هابز در اين زمينه مي‌گويد: «اگرچه هيچ چيز از ساخته‌هاي فانيان نمي‌تواند جاودانه باشد با اين حال اگر آدميان خردي را به كار مي‌بردند كه وانمود به بهره‌گيري از آن مي‌كنند، چه بسا كه حكومت‌هاي‌شان، دست كم از بيماري‌اي دروني نابود نگرديده و در امان مي‌ماندند... پس آنان وقتي نه بر اثر خشونتي خارجي، بلكه از بي‌نظمي و آشفتگي دروني رو به ناتواني مي‌گذارند، تقصير بر گردن آنان است كه سازنده و نظم‌دهنده آن وضعيت‌اند.» چنانكه گفته شد در فلسفه سياسي، استعاره بيماري به ويژه بيماري‌هاي سخت مثل سرطان را به كار مي‌برند تا ضرورت انجام واكنش‌هاي عقلاني را بيشتر تقويت كنند. چنانكه ماكياولي و هابز در اين باب بر بخشي از حكمت پزشكي تكيه كردند: «اهميت ريشه‌كن كردن بيماري‌هاي جدي در همان مراحل نخست كه مهارشان نسبتا آسان است از مهم‌ترين استعاره‌هاي بيماري براي ترغيب سياست‌گذاران و حاكمان است به نوعي آينده‌نگري و تقويت اميد به تغيير در ميان شهروندان...
5) صاحب نظراندانش سياست مي‌توانند بيشتر در اين باره بگويند و بنويسند چرا كه با همه مشابهت‌هاي «زيست سرطاني، امر سياسي در ذهنيت فاجعه و وضعيت سرطان زدگي اجتماعي زندگي بايد انديشيد و راه گشايي كرد به جامعه سياسي چرا كه در انتخاب سرمشق‌ها و ساز و كارهايي افق گشا و رهاننده از رنج زندگي دچار ناتواني است؟من به تجربه سرطاني مي‌توانم بگويم كه اگر كشف جنبه‌ها و ابعاد كلان كار به آساني ميسر نيست، انديشيدن و كوشيدن در سطح خرد آن دست يافتني است.هم چنانكه براي چيرگي بر بيماري سرطان گفت‌وگو و دستيابي به جهان مشتركي ميان بيمار و پزشك راهگشاست.فراهم آوردن زيسته و امكان گفت‌وگوهاي برابر ميان جامعه آسيب ديده و سياست ورزان آن، راه عبور از وضعيت فاجعه را هموار مي‌كند. ما چه بيمار باشيم و چه سالم در جهان‌هاي متفاوتي بر سر مي‌بريم كه نخستين پي آمدهاي بي توجهي به آن جهان دوري از درك مشترك و تحميل گفت‌وگوهاي نابرابر و استعلايي است كه حاصل آن جز عدم تشخيص به موقع بيماري‌ها و آسيب‌هاي اجتماعي و سياسي و عاجز شدن از فهم توانايي‌هاي فرد و جامعه در چيرگي بر آنها، چيزي نيست.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون