اعتدال در سياست خارجي
دكتر بهزاد صابري
پژوهشگر مسائل حقوقي و بينالمللي
اعتدال از آن كلمههايي است كه به خودي خود معنا ندارد و در قياس با كلمات ديگر معنا پيدا ميكند. تعريف لغتنامهها از اعتدال چيزي نيست جز پرهيز از افراط. و افراط، به معناي تجاوز و گذشتن از حدود است. بنابر اين، سياست خارجي اعتدالي يعني آن سياست خارجي كه از حدود تجاوز نميكند و در چارچوب حدود حركت ميكند. چرا كه تخطي از حدود هزينه به همراه دارد و هرچه حدود بيشتري مورد تخطي قرار بگيرند، هزينههاي بيشتري براي دولت و ملت ايجاد ميشود و نتيجه اين روند ممكن است ثبات يا حتي بقاي ملت و كشور را دچار مخاطره كند. اين حدود و مرزها متعدد هستند. برخي از آنها اعتباري هستند، از قبيل ارزشها و اصول، قوانين و مقررات ملي و بينالمللي. برخي هم واقعي هستند، از قبيل واقعيات جغرافيايي، اجتماعي و اقتصادي. از سوي ديگر، اين حدود و مرزها الزاما ثابت نيستند. بلكه در بيشتر موارد، متغير و پويا هستند. هم قوانين و مقررات در داخل كشور و در سطح بينالملل ممكن است دستخوش تغيير شوند و هم واقعيات جغرافيايي و اقتصادي و غيره. به همين دليل، يعني به دليل اينكه حد و مرزها تغيير ميكنند، سياست خارجي معتدل يك جلوه ثابت و هميشگي ندارد. بلكه در ظرف زمان و مكان، و با توجه به متغيرهاي بيروني از ابزارهايي متناسب با وضعيت استفاده ميكند. به همين خاطر اتفاقا رفتار اعتدالي در سياست داشتن كار بسيار دشواري است. هم نيازمند دانش و تجربه است و هم نيازمند هوشياري و رصد دايمي. دولتي كه ميخواهد معتدل رفتار كند، يعني ميخواهد از حدود تجاوز نكند، پس در درجه اول بايد «حدود» را به خوبي شناخته باشد. و اين هم كار بسيار سختي است. خصوصا در عرصه بينالمللي. شناخت نسبت به ظرفيتهاي واقعي كشور، ارزشهاي بنيادين، اصول، اهداف و منافع كشور و سلسله مراتب آنها (منافع حياتي، مهم و عادي)، شناخت وضعيت سياسي، اقتصادي، نظامي و اجتماعي كشورهاي همسايه و منطقه و سياستهاي آنها و تحولات احتمالي در اين كشورها، شناخت نسبت به سياستها و ظرفيتهاي قدرتهاي غيرمنطقهاي و نقاط ضعف و قوت و منافع حياتي آنها، آگاهي از مناسبات و تحولات گذشته و رصد بيوقفه وضعيت جاري و تطبيق دادن و به روز كردن سياستها در پرتو اين تحولات جزو ضرورتهاي سياست خارجي اعتدالي است.
سياست خارجي مبتني بر اعتدال ممكن است با در نظر داشتن «حدود»، گاهي راه نرمش و انعطاف در پيش بگيرد و گاهي چنگ و دندان نشان داده و حتي دست به قوه قهريه بزند. در مقابل، سياست خارجي مبتني بر جزميت، ناگزير از افراط و تخطي از حدود است. چون حدود برايش اهميت ندارد و صرفا در يك خط حركت ميكند. اين نوع سياست خارجي فاقد پويايي و تحرك است، نيازي به شناخت و تجربه و دانش حس نميكند و شرايط زماني و مكاني برايش اهميت زيادي ندارد. يك سياست ثابت و واحد كه نهتنها به سبب عبور از حدود، مشكلات فراوان داخلي و خارجي به دنبال ميآورد، بلكه به دليل اينكه واكنشها و رفتارهايش به سهولت قابل پيشبيني است، به همين سادگي از سوي دشمنان و رقبا مديريت ميشود و در تمام چالههايي كه بر سر راهش حفر ميشود، سقوط ميكند.
لذا نخستين پيامي كه سياست خارجي اعتدالگرا براي دولتهاي ديگر دارد اين است كه من راه و رسم بازي را بلد هستم، از تواناييهاي خودم آگاه هستم و ميدانم از اين تواناييها چگونه استفاده كنم، و شناخت خوبي نسبت به نقاط ضعف خود دارم و ميتوانم مراقبت كنم كه از اين نقاط ضعف ضربه نخورم. لذا اينچنين دولتي را بايد جدي گرفت و با او تعاملي واقعي برقرار كرد. خصوصا سركار آمدن چنين دولتي اگر برآمده از يك نظام مردمسالار باشد، نشاندهنده اين هست كه عموم مردم آن جامعه نيز به چنين بلوغ و دركي رسيدهاند و لذا پايههاي اين دولت از استحكام برخوردار است و ريشه در عمق جامعه دارد و لذا ميتوان روي ثبات اين نگاه در آن كشور در درازمدت نيز حساب كرد. در چنين شرايطي، ساير دولتها اگر عقلاني رفتار كرده و آنها نيز راه اعتدال (و مراقبت از خطوط و حدود) را در پيش بگيرند، ميتوان به ثبات منطقهاي و بينالمللي، بسط همكاريها و منفعت مشترك رسيد. اما اگر باشند دولتهايي كه واقعيات را در نظر نگرفته و اهل ماجراجويي باشند، طبيعتا در چنين شرايطي باز هم يك سياست خارجي معتدل و مبتني بر شناخت و آگاهي است كه ميتواند كشور را از درون امواج متلاطم عبور داده و موجب به حداقل رسيدن آسيبها شود