فيلم نگاري يك داستان عاشقانه
اسدالله امرايي
رمان «فيلم نگاري يك داستان عاشقانه» نوشته ميترا عرفاني خانقاهي در انتشارات هيلا منتشر شده است. داستان اين كتاب درباره فيلمسازي است كه درگير ماجراي عاشقانه ميشود. فيلمساز هم كه با سينما سروكار دارد خواننده را به دنياي فيلمهايي ميبرد كه خاطراتي را زنده كند. با صحنه يا حتي ديالوگهايي از فيلمهاي معروف. «گاهي معموليترين و ابتداييترين داشتههاي آدمها ميشه بزرگترين حسرت زندگيشون» ديالوگ معروف آلپاچينو در فيلم بيخوابي است. «فرزاد روبهرويم نشسته و با چشماني قرمز و پفدار نگاهش را به چشمانم گره ميزند. حس و حال كش دادن اين بحث آبكي را ندارم. كسي را به قدرت و مهارت خودم در گرفتن پوزيشن جسد سراغ ندارم. ناگهان برايم يك رابطه ميميرد. اتفاق عجيبي نيست. مرگ رابطه هم شكلهاي متفاوتي دارد. درست مثل مرگ آدمها... گاهي يك رابطه به تدريج و ذره ذره ميميرد. شبيه بيماري كه مدتها با يك مرض مهلك دست و پنجه نرم ميكند و آنقدر مقاومت ميكند تا ديگر رمقي برايش نميماند و با رضايت روي بالهاي فرشته مرگ آرام ميگيرد. بعضي ديگر از رابطهها به شكلي كاملا تصادفي و بيموقع ميميرند. مثل آدمي كه بعد از ساعتها كار طاقت فرسا در حالي كه براي بچههايش خريد مفصلي كرده و به سمت خانه ميرود، ترمز اتومبيلش از كار ميافتد... معمولا مردن به شكل تصادفي دردناكتر است. يكباره، بيمقدمه، يك زندگي پايان ميپذيرد. در مورد رابطهها هم همين طور. تا به خودت بيايي كار تمام شده.» صابر حسيني «چيز غريبي در سرم» اثر اورهان پاموك، نويسنده مشهور ترك و برنده جايزه نوبل ادبيات را در انتشارات مرواريد منتشر كرده است. اين رمان در سال ۲۰۱۴ به زبان تركي منتشر شد و عنوان آن برگرفته از شعر پرلود اثر ويليام وردزدورت است. داستاني عاشقانه و روايتي مدرن را در دل جامعه سنتي تركيه با پس زمينههاي تاريخي و تعصبآميز روايت ميكند. اورهان پاموك در اين كتاب، داستان مولود دستفروش را دستمايه كار خود قرار ميدهد و حكايت مردم فرودست جامعه را در نظر دارد، كساني كه به اميد رسيدن به آمال و آرزوهايشان راهي استانبول ميشوند. ماجراي پدر و پسري كه از روستاهاي فقيرنشين فلات مركزي تركيه به شهر ميآيند و مثل بسياري از روستاييان مهاجر به مشاغلي همچون دستفروشي و كارگري روي ميآورند. ماجراهاي كتاب فاصله زماني سال 1969 تا 2012 را دربرميگيرد. نيش قلم اورهان پاموك متوجه آسيبهاي اجتماعي نظير رانتخواري، رشوه، زمينخواري، درگيريهاي حزبي و جناحي و كشتار اقليتهاي مذهبي و نژادي شده است. «اينكه بخواهي يه آدم رو بكشي و توي قلبت، نيت اين كار رو داشته باشي، يه چيزه، واقعا بكشيش يا بدي بكشندش، يه چيز ديگه است. مولود پرسيد: به نظرت گناه كدوم بيشتره؟ به بيمارستان رفتم. يك ماه در صفهاي بيمارستان منتظر ماندم. بعد دكتر گفت كه بايد باركشي را كنار بگذارم. البته براي پول در آوردن، به جاي باركشي، دكتر را كنار گذاشتم!» پاموك يك سال هم براي بازديد از نمايشگاه بينالمللي كتاب تهران آمده بود و مشكلات و معضلاتي آشنا در آثارش به شلاق نقد ميكشد. در هر حال نويسندهها در اين منطقه جزو شخصيتهاي محبوب نيستند به خصوص كه اعتباري بينالمللي داشته باشند.