اي كتاب كودك! به سبد خانواده بيا، به آرامي
چندروز قبل، معاون فرهنگي وزير ارشاد در مراسمي از خبرنگاران خواسته بود كه احساس نياز به كتاب را هم مانند احساس نياز به نان، غذا و آب در مردم و خانوادهها ايجاد كنند. عباس صالحي، كتاب را نمايهاي از توسعه فرهنگي، علمي و اجتماعي يك جامعه عنوان كرده بود. طبعا با اين نگاه، كتاب بايد در اولويت اول برنامهريزي فرهنگي باشد. با توجه به نسبت بالاي جمعيتي كودكان و نوجوانان ايران، و بخش ديگري از جمعيت كشور كه با اين گروههاي سني درگير هستند (والدين و مربيان و معلمان)، از معاون وزير سوال ميكنم كه چقدر در بودجهبنديها، در برنامهريزيها و سياستگذاريها و در اولويتهاي فرهنگي، به مساله كتاب و خصوصا كتاب كودك و نوجوان توجه ميشود؟ در همين كشور زندگي ميكنم و شرايط اقتصادي خانوادهها را به خوبي ميفهمم اما چه اتفاقي افتاده است كه در همين ماههاي پاياني سال، نمايشگاههاي عرضه خوراك و پوشاك، از زمين تا آسمان مملو از جمعيت است درحالي كه نمايشگاههاي معدود كتاب كودكان، بيرونق برگزار ميشود؟ درواقع چه اتفاقي افتاده كه كتاب از سبد خريد خانوادهها بهكلي خارج شده و جاي خود را به اسباببازي، كالاهاي لوكس و هزارچيز ديگر جز كتاب و اقلام فرهنگي داده است؟ كتابها كيفيت ندارند؟ طبيعي است كه بخشي از معضل، همين بيكيفيت بودن كتابهاست اما باز هم همه ماجرا اين نيست. مساله، نداشتن باور به تاثير كتاب در زندگي جمعيت 13، 14ميليوني كودكان و نوجوانان است؛ نگاه موقتي، برنامههاي مقطعي و نداشتن ارتباط ساختاري بين اجزاي مختلف سياستگذار و مجريان برنامههاي فرهنگي است. كتاب كودك و نوجوان چقدر در برنامههاي صداوسيما جايگاه مشخص و دايمي دارد؟ آموزش و پرورش چقدر اجازه ورود كتاب را به كتابخانه مدارس ميدهد؟ در كلاسهاي درسي، اولويت با حفظ كردن مطالب مربوط و غيرمربوط است، يا كتابخواني و لذت مطالعه؟ خانواده، به عنوان تصميمگيران اصلي زندگي كودكان و نوجوانان، درباره اهميت كتاب براي بچهها چقدر توجيه شدهاند؟ از همين شنبه، به مدت يكهفته، جشنواره و نمايشگاه كتاب كودك و نوجوان در خيابان حجاب تهران برگزار ميشود. ناشران مختلفي هم در آن حضور خواهند داشت؛ نمايشگاهي كه احتمالا همزمان شده با تعدادي نمايشگاه فروش عيدانه، خوراكيها و پوشيدنيها و... آخر هفته ميشود استقبال اين دو را مقايسه كرد. ميگويند كه مردم با كتابها قهر كردهاند چراكه نه كيفيت لازم را دارند، نه سليقه آنها را تامين ميكنند. من اين دليل را رد ميكنم چراكه بضاعت كتاب كودك و نوجوان در ايران، اگرچه در وضعيت مناسبي نيست اما هنوز هم ميشود كارهايي را براي سليقههاي مختلف يافت و هنوز هم نويسندگاني هستند كه به كار و مخاطب خود تعهد دارند. تقيم زمان برگزاري نمايشگاههاي رسمي در تمامي هفتهها و ماههاي سال، برپايي نمايشگاههاي دورهاي در سطح شهرها، راهاندازي كتابخانههاي سيار و ثابت در روستاها و مراكز استانها، ايجاد غرفههاي كتاب در پاركهاي شهر و حمايت از پديدآورندگان و ناشران براي توليد آثار متنوع، بدون مميزيهاي چنين و چنان، سادهترين راه است كه حضور كتاب را - ولو در ظاهر - زندگي و شهر به رخ بينندگان و عابران بكشيم. وقتي كه در يك خيابان به بلندي وليعصر تهران، بيشتر از هرچه، رستوران و بانك و موسسه مالياعتباري ميبينيم، طبيعي است كه چيزهايي جز كتاب در اولويت خواست خانوادهها قرار ميگيرند. مصطفي رحماندوست ميگويد كه بايد كتاب خواندن و كتاب خريدن را هم به يك «پُز اجتماعي» براي خانوادهها تبديل كنيم؛ راستش من هم با او موافقم چراكه هرچه كتاب در «دسترس» بچهها باشد، احتمال استفاده از آن هم بيشتر است. حتي اگر روزي كتاب خريدن براي بچهها، يك پز براي والدين آنها باشد، باز هم بهتر از ديگر عادات و پزهاي رايج است. بچهاي كه در اطرافش، كتاب ببيند و بخشي از نماي خانهاش را با كتاب به ياد بياورد، محتوا و كتاب مورد علاقهاش را بهزودي دنبال خواهد كرد. ٭ نويسنده و روزنامهنگار حوزه كودك