• ۱۴۰۳ سه شنبه ۲۵ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3175 -
  • ۱۳۹۳ شنبه ۱۸ بهمن

آيين رونمايي

سيد علي ميرفتاح

من از رونمايي كتاب بدم نمي‌آيد و هرچند ضرورتش را درك نمي‌كنم اما فكر مي‌كنم در مملكت بي‌ايونت ما رونمايي هم براي خودش ايونتي قابل اعتناست. البته مد شدن رونمايي با اقتصاد نشر و ننه من غريبم‌هاي ناشران همخواني ندارد و محاسبات و مناسباتش در چرخه معيوب نشر نمي‌گنجد. كتاب در مي‌آيد هزار نسخه و مثلا قيمت 10 هزار تومن و برايش رونمايي‌اي برگزار مي‌كنند كه كم‌كم 20 ميليون هزينه دارد. مجري دارد، سخنران دارد، فيلمبردار و صدابردار دارد، بعضي‌هايشان پذيرايي دارند و مهم‌تر از همه آمفي‌تئاتري دارد كه كوچك‌ترين و در پيت‌ترينش را زير پنج ميليون نمي‌شود اجاره كرد. البته ناشران دولتي به كُر وصلند و از نفت چهل دلاري هزينه، بلكه برج بيست ،سي ميليوني به جايي برنمي‌خورد. اندكي هزينه مي‌كنند و مقابلش كلي پز مي‌دهند و اسم در مي‌كنند. اما ناشر خصوصي چطور اين رونمايي‌ها را با دخل و خرج كتاب جفت و جور مي‌كند، به نظرم قدري پيچيده است. حالا من بي‌خودي بحثم را منحرف نكنم. ته عرضم اين است كه آفتابه لگن هفت دست بلكه صد دست است اما شام و ناهار هيچ هيچ. ما هواي صاف و پاك نداريم اما در ازايش تا دلتان بخواهد كتاب و سمينار و طرح و ايده و مقاله و سخنراني و شعر و رونمايي برايش داريم. دقت بفرماييد مي‌بيند هرچه در زندگي‌مان غايب است تشريفاتش و آفتابه لگنش حاضر است.
ما مجله و كتاب داريم انواع و اقسام، خانه كتاب داريم كوچك و بزرگ و مستقل و مشاع، اتاق كتاب داريم شخصي و دولتي، حتي كتابِ كتاب هم داريم كه وضعي بهتر از خود كتاب ندارد. بن كتاب هم داريم كه محل درآمد بعضي‌ها هم هست و وام كتاب هم داريم كه مثل مهريه قديم كي داده و كي گرفته و البته دقت كه كنيد مثل مهريه‌هاي الآن هم داده‌اند و هم گرفته‌اند. مع‌ذلك تيراژ پانصد تا و هزارتا و دوهزارتا ديگر اين قر و اطوار را ندارد و ارزشش را هم ندارد كه اين همه پول و وسوسه و زمينه دله‌دزدي و ورشكستگي و گرفتاري‌هاي سياسي و اجتماعي و حقوق و غيره را فراهم كنيم براي هزار تا كتاب. هزارتا، اگر همه‌اش هم فروش برود تهش آنچه مي‌ماند يك سوم رونمايي در تالار را كاور نمي‌كند. دولت بودجه كتاب را مثل يارانه قسمت كند احتمال حصول نتيجه‌اش و ترويج كتابخواني‌اش بيشتر است تا اينكه بدعت رونمايي را فراگير كند. من با رونمايي بد نيستم و در عرايضم طعنه و تمسخر هم نمي‌زنم كه خدايي نكرده ناشران را برنجانم و رفقاي عزيزتر از جانم را آزرده خاطر كنم. نخير. رونمايي خيلي هم خوب است، فقط عيبش اين است كه به دنبه كتاب و كتابخواني چيزي اضافه نمي‌كند و فربهش كه نمي‌سازد هيچ، لاغرتر و نحيف ترش هم مي‌كند. كلا هميشه همين است كه تشريفات و تزيينات از اصل و اهميت كار كم مي‌كند. ترديد نكنيد. اما مناسبت اين حرف‌ها چيست كه دارم با تكرارشان سرتان را درد مي‌آورم؟ راستش اين كه... براي اينكه سوءتفاهم نشود مجبورم توضيح مختصر ديگري هم عرض كنم.
من تا به حال براي خودم تبليغ نكرده‌ام و نفع شخصي‌ام را به نوشته‌هايم راه نداده‌ام. امروز اما مي‌خواهم خلاف قاعده عمل كنم و به جاي نقد و طنز و گير دادن به مردم و مسوولان، براي خودم نوشابه گازدار باز كنم و يك رونمايي دونبش تمام عيار در اين كنج «اعتماد» براي كتابم برگزار كنم. «يك غول، يك جن، يك پري»، اگرچه تحفه‌اي نيست اما بعد از چند سال انتظار درآمده و روانه بازار شده. بي‌تعارف و شكسته نفسي عرض مي‌كنم كه چيز قابل داري نيست اما بعضي از دوستداران اين قلم شكسته را احتمالا خوش بيايد. مجموعه قصه و نوشته است و رنگ و بوي روزنامه‌نگاري در سطر سطر آن پراكنده. انتشارات علمي آن را درآوره و يازده هزار و پانصد تومن وجه رايج مملكت قيمت خورده. چيز ديگري بيش از اين به عقلم نمي‌رسد. دو ساعت رونمايي را با چه چيزي پر مي‌كنند، نمي‌دانم. رونمايي من همين است و بيش از اين سرتان را درد نمي‌آورم. نه سخنراني‌اي، نه مجري‌اي، نه دوربيني، نه گروه موسيقي‌اي، نه مهمان ويژه و دست به جيبي، نه دكوري، نه پرده‌اي و نه هيچ چيزي جز يك غول، يك جن، يك پري. اگر بدتان آمد كه شرمنده‌ام، اما اگر يكي دو داستانش كام‌تان را شيرين و حالتان را خوش كرد زير لب بگوييد خدا پدر و مادر نويسنده را بيامرزد. همين.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون