كاش حواسمان بيشتر به يكديگر باشد
هما روستا
يكي از تلخترين اخباري كه اين روزها شنيدم خبر درگذشت بهرام ريحاني بود؛ پانتوميمكار جواني كه سرشار از زندگي و عشق به ديگران بود. به تازگي با اين هنرمند جوان و با استعداد آشنا شده بودم و زمانيكه در بيمارستان به ملاقاتش رفتم با ديدن من بسيار خوشحال شد و ميگفت فكر نميكرده كه براي ديدارش بروم. من با چشم خود ديدم كه اين هنرمند با وجود وخامت بيماري و اوضاع جسمي نامناسب، روحيه بسيار بالايي داشت و با بيماري خود مبارزه ميكرد. همان زمان يك كودك سرطاني كنارش بستري بود و من براي او هم نگران شدم كه حال جسمياش به كجا رسيده است. بهرام ريحاني با وجود دست و پنجه نرم كردن با اين بيماري كه هزينههاي سنگيني دارد، در شهر رشت پانتوميمي به نفع اين كودك سرطاني اجرا و عوايد فروش را به اين كودك تقديم كرد؛ بهرام ريحاني يك انسان واقعي بود و من از اين همه انسان بودن او خجالت ميكشم.
ميخواستم چند روز آينده دوباره به ديدارش بروم و اگر كمكي از دستم
برميآيد برايش انجام دهم، اما افسوس كه دير شد. متاسفم كه قدر هنرمندان را تا زمانيكه كنار ما هستند، نميدانيم و فكري براي رفع بيماريشان نميكنيم. بسيار غمگين و ناراحتم كه هنرمندان جوان و با استعداد ما اين طور غريبانه از كنارمان ميروند. كاش ما قدر افرادي چون بهرام ريحاني را ميدانستيم و او را زود از دست نميداديم. افرادي هستند كه از بيماري سرطان رنج ميبرند اما سالها زندگي ميكنندولي متاسفانه بهرام ريحاني در حالي كه يك سال از بيمارياش ميگذشت از ميانمان رفت.
كاش حواسمان بيشتر به يكديگر باشد. هنرمندان را فراموش نكنيم حتي اگر در ميانمان نباشند. سري به قطعه هنرمندان بزنيم. يك دنيا تاريخ پشت آن سنگهاي سرد با نامهاي آشنا نشسته است.