درباره نمايش «سلام.خداحافظ» ميكاييل شهرستاني
خداحافظيهاي هميشگي
احمد آرام
نمايش «سلام... خداحافظ» نمايشي است كه طرح بسيار ساده اما جذابي دارد. از همين رو ديدن اين كار خالي از لطف نيست. اين كار ماحصل يك همكاري گروهي است كه طي آموزش بازيگري در كارگاه آوا، روي صحنه رفته است. دردها جذاب نيستند اما وقتي قرار است در معرض عموم قرار گيرند از درون جوانه ميزنند، تا فراتر از دريافت ما از آن همه درد، سويههاي نمايشي خود را كشف كنند. تراژدي از همينجا به كاركردي دروني ميرسد. بالطبع اين گونه نمايشي مخاطبان خاصي را ميطلبد؛ مخاطباني كه از درون با دغدغه آدمها شريك ميشوند تا به اعماق تاريكي، اندوه و واماندگي انسان برسند. شخصيتهاي بازي همگي، ناگزير،
به گونهاي در تيرگي شب رها شدهاند تا به وسيله يك تلفن عمومي درد خود را به آنسوي سيمها منتقل كنند. در واقع تماشاگر در مسير اين سيم انتقالدهنده درد و دغدغه، همراه با مويهها و فريادها، ميرود و ميآيد. شخصيتها با ترس و اضطراب، در كوچهاي نيمه تاريك ميخواهند با كساني كه ما آنها را نميشناسيم به گپ و گفت بپردازند. اغلب آنها زنانياند كه يا فريب خوردهاند يا در مسير يك فريب هولناك تنها و بيكس رها شدهاند. نمايش «سلام... خداحافظ» قرار نيست يك نمايش پيچيده و شگفتانگيز باشد، تماشاگر هوشيار هم اين را به خوبي ميداند اما چيزي كه مخاطب را به فكر مياندازد چشيدن طعم يك جور زندگي است كه در پس پشت ديوارها پنهان مانده است. اين دردها هيچ گوش شنوايي ندارد، جز تلفن عمومي محله كه ميشود سنگ صبور آدمها. تماشاگر گاه فكر ميكند كه بعضي از اين آدمها دارند اداي كساني را در ميآورند كه آنسوي سيم در انتظار شنيدن صدايشان معطل ماندهاند؛ اصلا ممكن است بعضي از اين آدمها عادت كردهاند با تنهايي خود گفتوگو كنند. ما نميخواهيم بدانيم آن سوي سيم چه كساني هستند، اصلا لزومي ندارد كه بدانيم ولي عمدهترين مساله اين است كه آن كسان پنهان ممكن است يك روز سر راه ما هم قرار بگيرند و دامگستري كنند. هما عليزاده به درستي اين دردها را نوشته است؛ دردهاي زنانهاي كه سعي دارد از گوشهاي ناشنوا عبور كند. اما نكتهاي كه بايد به آن اشاره شود، داستانهايي است كه وقتي تكرار ميشوند، گاه به هم شباهت پيدا ميكنند و حلاوت روايت را از دست ميدهند. چه بهتر بود به اين نكته توجه بيشتر ميشد. تماشاگر وقتي تكرار اين دردها را ميبيند، درد كمرنگتر ميشود. بايد سعي شود شباهتها را كشف كرد تا صحنه دچار يكنواختي نشود.
بازيسازيها متناسب با شخصيتها پيش رفته است. لازم و ملزوم نيست كه ميزانسنها از درون ذهنيت كارگردان بيرون بزند بلكه همهچيز بايد تحتتاثير احساسي باشد كه خود ميزانسن را خلق ميكند و بايد اينچنين باشد. به همين دليل هركدام از شخصيتها در مقابل تلفن عمومي حركت و فيگور ذاتي خود را به نمايش ميگذارند. البته كه ميكاييل شهرستاني در هدايت اين احساسها موفق بوده است و از همه مهمتر اينكه هرشب اپيزودهاي مختلف روايتهاي تازهاي را بنا ميگذارند كه اين تجربه ميتواند به كشف احساسها و ساختن صحنههاي ديگر منجر شود. اين نمايش تا 16 اسفند در فرهنگسراي نياوران، سالن گوشه اجرا ميشود.