درباره رمان «بازدم» آنيتا يارمحمدي
تلخيهاي دوستداشتني
بهاره رهنما
«بازدم» يك رمان تلخ است، اما تلخياش از جنس خاص خودش است. شايد تعبير من اين باشد كه هر جا مقداري زنانگي چاشني اثري باشد زهرهاي موجود در آن، خود به خود خنثي ميشود. زبان يارمحمدي البته زبان زنانهاي نيست، اما پرداختن به جزييات اثرش پرداخت زنانهاي دارد. دقت و انتخابي كه از يك زن و درونياتش بر ميتابد بيشك چينش شخصيتها و اتفاقات متن را متفاوت ميكند و اين در كنار همه تلخيهاي بازدم بهشدت دوست داشتنياش ميكند. آدمهايش برايت آشنا و فاميل و دوست حتي اگر شبيهشان هم نديده باشي جوري نوشته شدهاند كه باورشان داري. آدمهاي در آستانه تصميمهاي بزرگ زندگي، مثل مهاجرت، جدايي يا در آستانه باورهاي سخت روزگار مثل مرگ، فقدان و هجران ما را چنان با آينههاي روبهرويمان مواجه ميكنند كه بارها موقع خواندن بازدم گلويمان درد ميگيرد يا شايد چشمانمان تر شود. جامعه رمان بازدم، اگرچه به لحاظ سواد اجتماعي جامعه بالاي متوسطي است، اما در مواجهه با آنچه اين چند خانواده را بههم وابسته يا از هم گسسته كرده ما دردهاي لايههاي گستردهتري از جامعه را خواهيم شنيد و خواهيم خواند.
از همه موثرتر در جلو بردن رمان، شخصيت مردد اما جذاب و
دوست داشتني «كسري» است كه در ذهن مخاطب يك قهرمان معاصر ميسازد. او قهرمان مردد اين روزهاست. قهرمان است چون هنوز بهشدت به آرمانهايش پايبند است و مردد است چون در آستانه يكي از مهمترين تصميمات زندگياش: مهاجرت، كرخت مانده و نميداند بايد چه تصميمي بگيرد و در واقع نه بر هم خوردن آخرين نمايشگاه عكسش نه مرگ خواهر دوقلويش، نه از دست دادن عشقش هيچكدام به تنهايي دليل اين كندن نيست. به زعم من، كسري بازدم، اصلا آدم كندن نيست اما به قول روانكاو من براي هر تصميمي معمولا يك مجموعه دلايل موثر واقع ميشوند نه يك دليل، به هر روي خواندن كتاب بازدم و حتي هديه دادنش خصوصا به آنها كه اين روزها لب ايستگاه مهاجرت ايستادهاند را توصيه ميكنم، نه به خاطر اينكه بازدم يك رمان درباره مهاجرت است - كه در واقع اين طور نيست- اما يكي از مهمترين و جذابترين شخصيتهاي اين رمان با اين داستان در حال كلنجار است و بازدم رمان خوبي است براي همه ماها كه اين روزها عجيب در آستانه تصميمات سخت هستيم.