حراج فراموشي؛ يك صبح ناگهان؛ بيرون پشت در
سجاد افشاريان
1) حراج نقاشيهاي مهرداد جعفري در كافه شيراز رو پيشنهاد ميكنم به ياد و خاطرتون بسپرين و از دست ندين چرا كه در لابهلاي تمامي خطوط زندگي، خطهاي سياهي هست كه گاهي يك توده متراكم را در ذهن شكل ميدهند؛ تودههايي كه هر لحظه ممكن است بهمن يا آوار شود يا كه بيپايان ببارد.
بارش اين خطهاي سياه گاهي حجم تودهاي نيكوتين ميشود در پشت دندانهاي پاييني.
گاهي صوت ميشود از دهان راننده ماشيني كه تاكسي نيست و به او با نرخ تاكسي كرايه دادهاند.
گاهي شبيه چادر سياه بارانخورده زني تنها و زيبا و ديگر گاهي يك شعر ميشود؛ احمدرضا احمدي يا عباس معروفي.
روزگاري سوري لند ميشود و روزگاري هم نميبارد ولي آنقدري تلخت ميكند كه قهوه سفارش ندهي و البته كه گاهي هم اين تودهها به شيريني لبخند جواد ظريف ميشوند و تمامي وها.
و حالا تمامي اين تودهها پس از گذشت 30 سال يك روح آزاد جان گرفته در شمال ايران و بزرگ شده در جنوب ايران به شكل نقاشيهاي مهرداد جعفري درآمدهاند.
حراج فراموشي عنواني است براي جراحي بدون درد و خونريزي تا
هر كدام ما حراج كنيم هر آنچه را كه نميخواهيم به ياد بسپاريم يا حراج كنيم تا ياد گذشته با تمامي نابيها و ناكاميها عميقتر شود براي سپري روزها، ماهها و هنوزها.
من احساس ميكنم تمامي ماها چيزهايي براي فراموش كردن داريم و غريبتر اينجاست كه نبايد به آنها فكر كنيم چون هر لحظه ممكن است دوباره به سراغمان بيايند. حراج فراموشي تا پايان سال برقرار است.
2) نمايش يك صبح ناگهان نوشته و كار حسين پاكدل در سالن استاد سمندريان تماشاخانه ايرانشهر. من هر نمايشي از حسين پاكدل رو قطعا ميبينم و دنبال ميكنم چون يه دليل خيلي خيلي مهم و قوي دارم و به همين خاطر هم به شما پيشنهاد ميكنم، ميتونم دليلم رو نگم ولي ميگم؛ همش دلم ميخواد يه بار ديگه خاطره سمفوني درد و لذتي كه از تماشاي نمايش بردم واسم تكرار شه.
3) نمايش بيرون پشت در تالار حافظ. لذت تجربه بورشرت و ديدن خلاقيتهاي يك عالمه جوون رو در اين نمايش از دست ندين.
تمامي اين پيشنهادات تا پايان سال برقرار هستن ولي ترجيحا ديدنشون رو به روزهاي پاياني موكول نكنيد؛ تجربه نشون داده كه روزهاي پاياني سال خيلي سريع جاشون رو به همديگه ميدن.