بيچاره مردم
سيد عبدالجواد موسوي
بيانيه دادهاند كه به دليل رعايت حال مردمي كه اين روزها گرفتار معاشند كنسرت برگزار نميكنيم. نهايت عوامفريبي! و لابد توقع دارند ما هم باور كنيم. بيچاره مردم كه هر كس از راه ميرسد منتي بر سرشان ميگذارد و با سر دادن چند شعار قصد دارد از گرده آنها بالا برود. اگر مراد و منظور از مردم حقيقتا همانهايي باشند كه اين روزها هشتشان گرو نه است و براي خريدن مرغ و تخممرغ به زحمت افتادهاند و استخوانهايشان از شنيدن اجارهبها و قبض آب و برق به لرزه درميآيد، كه اين بندگان خدا هيچوقت مشتري كنسرتهاي شما نبودهاند. نه پولش را دارند بليتهاي گرانقيمت برنامههاي شمارا تهيه كنند و نه اصلا ميتوانند آدرس سالنهاي شما را پيدا كنند. بر فرض هم كه پيدا كنند پاهاي نحيفشان توان سربالايي رفتن از خيابانهاي الهيه و زعفرانيه و كامرانيه را ندارد. صمد بهرنگي بازي درنميآورم. به هموطنان متمولي كه توان پرداخت چنين هزينههايي را دارند نيز به ديده تحقير نمينگرم. و راستش را بخواهيد حتي در دل برايشان احترام خاصي قائلم، چراكه اگر لطف و مرحمت آنها نبود همين خردك شرري كه از فرهنگ و هنر باقي است رو به خاموشي ميگذاشت اما از اين فرصتطلبيهاي كاسبكارانه حالم به هم ميخورد. چه كار مردم داريد؟ آن هم مردمي كه زير بار اين زمانه نامرد تا شدهاند و براي ابتداييترين حوائج انسانيشان بايد يك چشمشان اشك باشد و يك چشمشان خون. رك و راست بگوييد به مشكل خورديم. بگوييد ميترسيم سالنهايمان را نتوانيم سي، چهل شب پر كنيم. بگوييد بيم آن داريم در اين اوضاع نابسامان سياسي- اجتماعي فرهنگي كسي حال و حوصله گوش دادن به آثار تكراري مارا نداشته باشد. چرا پشت سر مردم پنهان ميشويد؟ اصلا چرا براي اين مردمي كه آنقدر سنگشان را به سينه ميزنيد در جنوب شهر كنسرت برگزار نميكنيد آن هم نه با بليت چهارصد، پانصد هزار توماني.