جهان شعرگونه تاركوفسكي
احمد طالبينژاد
مهمترين ويژگي «آندره تاركوفسكي» به عنوان سينماگر، شاعر و نويسنده اين است كه در يك نظام سياسي كاملا ماديگرايانه (نظام شوروي سابق) بنمايه تفكر و انديشهاش همچنان مذهبي بود. مذهبي به اين معنا كه در تمام فيلمهاي او ردپا و تاثيري از مسيحيت را ميبينيم؛ از «كودكي ايوان» (به عنوان اولين فيلمهايش) گرفته تا «ايثار» كه آخرين فيلم اين سينماگر است. اين ويژگي از آن جهت اهميت دارد كه حكومت شوروي سابق كوشيد ريشههاي مذهب را در انديشه مردم و آثار هنري بخشكاند و انسانها را فارغ از وابستگي معنوي به آسمانها تنها به عنوان شهروند زميني بپذيرد اما پس از فروپاشي، كشورهاي اقماري شوروي كه سابقه حضور مذهب را داشتند بلافاصله مساجد و كليساها را بازسازي كردند.
فارغ از ارزشگذاري اين سيستم حكومتي، تاركوفسكي در مقابل انبوهي از فيلمهاي رسمي و سفارشي كه هر سال با ديدگاههاي ايدئولوژيكي و در ستايش جنگ ميهني و حكومت كمونيستي ساخته ميشدند، تعداد اندكي فيلم ساخت كه رويكردشان ضد سينماي رسمي و مرسوم بود.
فيلمسازان حكومتي قبل از فروپاشي شوروي با گذشت زمان اندكي پس از مرگشان فراموش شدند و امروز كسي حتي بهترين فيلمساز آثار سفارشي آن دوره يعني «سرگئي باندراچف» يا «نيكلاي كالاتازاف» را به ياد نميآورد، اين در حالي است كه آثار تاركوفسكي همچنان به حيات خود ادامه دادهاند. اين فيلمساز حتي وقتي فيلمي علمي- تخيلي مانند «سولاريس» نوشته «استانيسلاو لم» را هم ساخت ردپايي از گرايش مذهبي خود را در آن به جا گذاشت (البته اين يك ويژگي آثار تاركوفسكي است و عامل برتري فيلمهاي او نسبت به سايرين نيست.)
در زمانه تاركوفسكي چند فيلمساز ديگر نيز چنين مولفههايي را در كارهايشان لحاظ كردند كه از جمله آنها ميتوان به «لاريسا شپيتسكو» يا «سرگئي پاراجانف» اشاره كرد، آنها فيلمهاي خودشان را ساختند و به همين دليل مورد توجه و حمايت حاكميت قرار نگرفتند، اما آثارشان ماندگار شد.
اين شيوه از برخورد با فيلمسازان مستقل را ميتوان به تمام نظامهاي توتاليتر حكومتي كه فكر ميكنند هنر و به ويژه سينما بايد در خدمت ايدئولوژي باشد، تعميم داد. چنين آثاري رو به مرگ و نيستي هستند و تجربه تاريخي آن در همه جا ديدهايم؛ در دوره فاشيسم در ايتاليا يا در شوروي و كوبا. اما زماني كه فيلمساز انديشه خود را به تصوير كشيده، آثار ماندگاي نظير «آينه»، «استاكر»، «ايثار» و... خلق شدهاند.
نكته دوم در مورد آثار تاركوفسكي ساختار غيرمتعارف آنها است. غير از دو فيلم «كودكي ايوان» و «آندره روبلف» كه جزو سينماي متعارف محسوب ميشوند، ساير فيلمهايش، از نظر شيوه بياني، زبان و ساختار دراماتيك هيچ شباهتي با فيلمهاي مرسوم ندارند. سكانسهاي طولاني در فيلم «آينه» گاه سرگيجه آورند يا سكانس نهايي «ايثار» كه 5 الي 6 دقيقه طول ميكشد. چنين شيوهاي از فيلمسازي به نگاه شاعرانه تاركوفسكي به زندگي و پيشينه خانوادگياش بازميگردد، مادر و پدر اين فيلمساز شاعر بودند و او از كودكي با شعر بزرگ شده بود. در نتيجه اين نگاه، در ساختار يعني شكلگيري و اسكلتبندي فيلمهايش نگاه شاعرانه به جهان را ميبينيم كه به عنوان مثال در فيلم «آينه» متاثر از شعرهاي مادرش است. فيلمهاي تاركوفسكي بيش از آنكه به داستان نزديك باشند به شعر تصويري همانند هستند؛ از اين رو كساني كه با سينماي متعارف و داستانگو سرو كار دارند مطلقا از فيلمهاي او لذت نميبرند چون درك آنها اندكي سخت مينمايد.
نكته جالب اينكه در بسياري از كشورهاي اروپايي و امريكا فيلمهاي او گرچه در جشنوارهها حضور داشتند اما اكران عمومي نشدند و مردم براي ديدن آثار تاركوفسكي صف نميبستند، جز در ايران. تبيين چنين پديدهاي دلايل بسيار دارد، در دهه 60 آثار اين فيلمساز در جشنواره فجر و سپس به شكل عمومي اكران شدند. رويكرد مديران سينمايي وقت اين بود كه با نمايش آثار تاركوفسكي نشان دهند ميتوانيم سينماي ديني داشته باشيم (آن زمان مرزبنديهاي مذاهب را نداشتيم و مساله مديران فرهنگي فقط بين بيديني و دينداري بود) در نتيجه آثار تاركوفسكي ميتوانست الگويي براي سينماي پس از انقلاب باشد. فيلمهايي مانند «آن سوي مه» منوچهر عسگري نسب كه محمد بهشتي (مديرعامل وقت فارابي) فيلمنامه آن را نوشته بود يا فيلم «نار و ني» سعيد ابراهيميفر متاثر از شيوه نگاه تاركوفسكي به زندگي بودند. اما پس از دورهاي نمايش فيلمهاي تاركوفسكي در تلويزيون و اكران فيلمهاي او در سينماها به محاق رفت. مثل هر هنرمند مستقل ديگري تاركوفسكي نيز ناچار به ترك وطن شد و به اروپا پناه برد، واپسين فيلم او «ايثار» در جهان آزاد ساخته شد اما با همان رويكردي كه در نظام بسته شوروي داشت.