اميركبيرِ جاودانه
حسن لطفي
كمتر كسي است كه دل در گروه تاريخ، فرهنگ و آباداني ايران بسته باشد و شيفته افكار و رفتار ميرزا تقيخان اميركبير نباشد. شايد همين دلبستگي است كه باعث شده وقتي هنرمنداني در عالم سينما يا تلويزيون به سراغ او ميروند، كارشان سختتر و مهمتر باشد؛ دشواري و اهميتي كه براي علي حاتمي، سعيد نيكپور و محسن مخملباف قابل عبور بود و هر 3 نفرشان توانستند روايتگر بخشي از زندگي و انديشههاي اين سياستمدار پاكدست و اصلاحگري باشند كه ژن خوبش در رفتارش تجلي پيدا كرد و ثابت كرد، آشپززادهاي ميتواند نماد مبارزه با فساد، اصلاحات، حركت به سمت تمدن جديد و.... باشد؛ حركتي كه براي رسيدن به آن گندزدايي را از آدمهاي رده بالا و وابستگان به قدرت حاكم شروع كرد. اتفاقي كه باعث شد عمر كوتاه 3 سال و 3 ماهه دوران صدارتش به عمر چند برابري صدارت و قدرت بسياري از سياستمداران نالايق كشور و دنيا بچربد و ثابت كند براي خدمت به مردم و پيش بردن برنامههاي خوب بيشتر از فرصت و زمان به خواست، پاكدستي و اراده براي انجام كار نياز است. البته آمادگي براي دريافت پاداشي خونين هم هست. پاداش اميركبير از ناحيه قدرتمندان زمانهاش تيغي بود كه در بيستم دي ماه 1230 خون سرخش را بر كف حمام فين جاري كرد. اما از ناحيه تاريخ و قاضيان واقعي كه از پس زمانهاش رسيدند، نام نيكي بود كه باعث ستايش مداومش شد؛ ستايشي كه در عالم هنر باعث شد تا سريال سلطان صاحبقران به خاطر او ديدنيتر شود. سريالي كه بيترديد اولين گام براي تصوير چهرهاي قابل قبول از اميركبير بود. هر چند كه به روال طبيعي هنر سازنده اين سريال(زندهياد علي حاتمي) در پس چهره اميركبير دغدغههاي ذهني خود درباره هنر، زندگي و سياست را دنبال ميكرد. اميركبير در حرفهايش با همسرش، شاعري مديحهسرا، مادرزنش(مادر ناصرالدينشاه) و شخص سلطان آنچه ميگويد بيش از اميركبير، علي حاتمي است. همانطور كه اميركبير سريال اميركبير بيشتر پرويز زاهدي و سعيد نيكپور است. حساب اميركبير فيلم سينمايي ناصرالدينشاه آكتور سينما هم كه مشخص است. شخصيت محسن مخملباف و عبور فيلم از واقعيت به سمت خيال فرصت اميركبير بودن داريوش ارجمند را گرفته است. او بيشتر روايتگر دغدغههاي امروزي هنرمندان و فرهنگدوستان است. جالب اينجاست كه در تمام اين آثار بازيگران نقش اميركبير به ايفاي چنين نقشي باليدهاند. از همه بيشتر ناصر ملكمطيعي خرسند از ايفاي چنين نقشي است. او در كتاب خاطراتش بازي در نقش اين اسطوره سياست ايران را براي خودش اعتبار و افتخاري فراتر از نقشهاي ديگري دانسته است. نقشهاي ديگري كه براي خودش هر كدام ارزش ويژهاي دارند و اين بازيگر توانا هيچكدام را رد نكرده است. بيشك در اين ستايش ديگر نقش و موقعيتي كه براي بازيگر فراهم شده، مهم نيست. مهم كسي است كه بازيگر در جايش قرار ميگيرد و سعي ميكند تا بخشي از زندگياش رنگ و بوي او را بگيرد. رنگ و بويي كه اين روزها نياز سينما، جامعه و ملت ايران است. گمانم بد نباشد يك بار ديگر فيلمساز ديگري به سراغ اين اسطوره پاكدستي برود و به ما يادآوري كند، اصلاحات از درون خانه بزرگان و افراد در قدرت بايد شروع شود. اگر چنين فيلمي ساخته شود، مهم نيست كه كمي رنگ و بوي سازندهاش و زمانه ما را بگيرد. خوشبختانه براي شناخت اميركبير و زمانهاش كتابهاي فريدون آدميت و علياكبر هاشميرفسنجاني موجود است.