درشت نگوييم
سيد جواد ميري
دكتر سيدجواد طباطبايي در تازهترين مقاله خويش به جامعهشناسي در دانشكده علوم اجتماعي پرداخته است. مقاله شامل 5 صفحه است و دال اصلي سخن ايشان «هجمه به شريعتي و آل احمد» است و طباطبايي از اين موضوع عصباني است كه چرا نوعي «برگشت» به شريعتي و آلاحمد در حال رخ دادن است. در مقاله «حلقه بيخردي» طباطبايي به «اباذري و همسرايان دانشكده علوم اجتماعي» اشاره ميكند ولي در هر 5 صفحه از مقاله خود هر گاه اباذري را ميخواهد مورد خطاب قرار دهد از واژه «ابا+زر» استفاده ميكند. اولين بار كه اين مقاله را خواندم، فكر كردم كه اين تبديل «ذ» به «ز» سهوا روي داده است ولي تكرار ۱۹ بار آن در متن و تبيين «بيان» به عنوان حرف معقول و سخن اباذري به عنوان سخن ياوه نشان ميدهد كه آقاي طباطبايي كساني را كه با او مخالفت فكري دارند «ابا+زِري» ميخواند.
با نگاهي به صورتبندي مفهومي بحث طباطبايي مشخص ميشود كه او بين دو مفهوم «برگشت» و «بازگشت» تمايز مفهومي قائل نيست و اين دو كلمه را به مثابه دو واژه مترادف در زبان فارسي مورد استفاده قرار ميدهد در حالي كه در سنت جامعهشناسي و سوشيال تئوري بين «برگشت» به متن و «بازگشت» به متن تمايزي بنيادين وجود دارد. در رويكرد برگشتي نوعي «ليتراليسم»(ظاهرگرايي ارتجاعي) به وجود ميآيد، حال آنكه در رويكرد باز-گشتي نوعي دوباره يافتن و باز جستن مطرح است ولي پرسش اينجاست كه چه چيزي را ميخواهيم دوباره بيابيم؟ آيا برگشت به معادلات عصر ماضي در گفتمان آل احمد و شريعتي مطرح است يا نوعي باز- جست سوژه ايراني در بستر معاصرت؟ طباطبايي به دليل عدم اهتمام به بحثهاي هرمنوتيكي و بيالتفاتي به منطق فهم متن در گفتمان شريعتي و آلاحمد دچار سوءفهم شده و اين عدم فهم درست در لا به لاي سطور او آشكار است و دايما بين برگشت و بازگشت ترادف ايجاد ميكند در حالي كه يكي از مهمترين گامها در فهم سنت پسا-استعماري «فاصلهگذاري» است كه طباطبايي به آنها اشراف ندارد و در برابر موج باز-گشت به شريعتي و آلاحمد در جامعه آكادميك دچار وحشت شده است و آن را كژ تفسير ميكند. طباطبايي بين «وضع موجود» و «گفتمان آلاحمد- شريعتي» نسبت مستقيمي ميبيند و بر اين باور است كه براي تبيين وضع موجود بايد ريشههاي فكري آن را باز-شناخت و براي عبور از وضع موجود به سمت «وضعيت مطلوب» اين گفتمان را نقد كرد و با آن «تسويه حساب» نمود والا «در چنين چاه ويلي» كه هبوط كردهايم بيشتر فرو خواهيم رفت. البته بسياري كه آلاحمد- شريعتي را به مثابه «نقشه راه» و «الگوي فكري» ميدانند بر اين باورند كه بين وضع موجود و «گفتمان آلاحمد- شريعتي» هيچ نسبتي وجود ندارد و براي فهم وضع موجود ما نيازمند «منطق ديگري» هستيم. به نظر من اين استدلال قابل قبول نيست و خوانش سيستماتيك شريعتي و آلاحمد نشان ميدهد كه وضع موجود نسبت وثيقي با گفتمان آل احمد- شريعتي دارد ولي آنچه ميتواند محل مناقشه باشد «درصد» چنين نسبتي است نه اصل خود نسبت. اين شاهبيت طلايي طباطبايي است كه تلاش ميكند، روايت خويش از تاريخ ايران و مولفههاي هويت ايراني و نسبت ايران در جهان اسلام با ديگر كشورهاي اسلامي را به عنوان نه يك «روايت در بين روايتهاي ممكن» بل تنها سخن مطابق با واقعيت به جامعه القا ميكند. اما نكته اينجاست كه بحث طباطبايي مبتني بر يك مفروض سترگ در فلسفه علم است و آن اين است كه او بر «نظريه مطابقت»
(Correspondence Theory) ناخود آگاه تكيه كرده است و چنين ميپندارد كه ذهنيات و خوانشش از تاريخ و هويت ايراني مطابق با واقع كما هو وقّعّ است ولي اين نظريه در فلسفه علوم نقد و رد شده است و در بستر آكادمي امروزه از نظريههاي مبتني بر چشمانداز و روايت و هرمنوتيك و منطقهاي تفسير و تاويل سخن گفته ميشود؛ به عبارت ديگر تصويري كه طباطبايي از «بيخردي جامعهشناسي» و امنيت سرزميني ايران ارايه ميدهد، مبتني بر يك مدل علمي مردود و منقضي است كه اصرار او بر تكرار اين رويكرد ميتواند استفاده سياسي آن براي تهييج افكار و بسيج نيروها باشد كه بحثهاي آكادميك را تبديل به «پيكار سياسي» نمايد و همانطور كه در ادبياتش مشهود است، تلاش ميكند ديگري را منكوب كند و نه اينكه باب گفتوگو را باز كند و به شاگردانش بياموزد كه تنها راه حفظ ايران باب كردن گفتوگوي همدلانه بين نخبگان است نه اينكه دايما تلاش كنيم «مرتبه علم [ديگران را كه همچو ما نميانديشند را] معلوم [كنيم] ...» (طباطبايي، ۱۳۹۷. ۸). به سخن ديگر، اين عين بيخردي است كه به جاي بحث و مناظره با اساتيد ديگر به دانشجويان خود ياد دهيم كه گفتوگو نكنيد و درشت سخن بگوييد و تازه انتظار داشته باشيم با اين بيخرديها پيامآور ايران بزرگ فرهنگي هم قلمداد گرديم.