روزگار برزخي شهروندان
كاوه فولادينسب
چند ماه پيش در برلين، براي بررسي مشكلي كه در دستگاه گوارشيام داشتم به پيشنهاد پزشك عموميام رفتم آندوسونوگرافي كردم. فرآيند كار اين طوري بود كه بعد از نامه پزشكم از شركت بيمهام هم معرفينامهاي گرفتم و بردم بيمارستاني كه تجهيزات مناسب داشت و پزشكم پيشنهاد كرده بود. براي دو هفته بعد به من وقت دادند. در روز مقرر علاوه بر مشاهده، نمونهبرداري هم كردند و يك هفته بعد جوابش را دادند كه «تومور مشاهده شده در مري شما بدخيم نيست.» معرفينامهاي هم براي يك جراح متخصص دادند كه او هم نتيجه را ببيند و نظر پاتولوژي آنها را تاييد يا رد كند. خانم جراح هم نتيجه را ديد و گفت كه تومورم بدخيم نيست؛ حتي ممكن است مادرزادي باشد و جزيي از بدنم. و ادامه داد: «اما چون اولين باره كه ميبينيمش، لازمه زير نظر داشته باشيمش. خوبه تا دو سال، هر سه ماه يه بار آندوسونوگرافيتون رو تكرار كنين تا ما بتونيم تغييرات احتمالي تومور رو بررسي كنيم. اگه در تمام اين مدت تغييري نكرد، ميتونيم كاملا مطمئن باشيم كه نه خطري داره و نه جراحي ميخواد.» گفتم «من ميخوام مدتي برم تهران. نوبت دوم رو همون تهران انجام بدم يا صبر كنم تا برگردم اينجا؟» گفت «همونجا انجام بده. اگه هم خواستي بيا اينجا. فرقي نميكنه. بحراني وجود نداره كه بگم وقت تنگه و حتما بايد همونجا انجامش بدي. اما اگه هم تنبلي نكني و پياش رو بگيري، كه چه بهتر.» در تمام اين فرآيند، از روزي كه رفتم پيش پزشك عمومي تا روزي كه پزشك جراح نتيجه عكسبرداريها و نمونهبرداريها را ديد، من -يورو كه هيچ- حتي يك سنت هم خرج نكردم. آنجا من و مريم بيمهاي دولتي داريم كه با پرداخت ماهيانه اندكي از سوي ما، همه هزينههاي درمانيمان را تحت پوشش قرار ميدهد. شهروند هم نيستيم، صرفا كاري نيمهوقت در دانشگاه داريم و طبق قانون مجازيم از بيمه دولتي استفاده كنيم؛ و البته بيمه خصوصياي هم كه تا يكي دو سال پيش داشتيم، هزينههاي ماهيانهاش تفاوت معناداري با بيمه دولتيمان نداشت و غيرقابلپرداخت نبود. القصه... به تهران كه آمدم، به حرف پزشك جراحم گوش دادم و رفتم پياش را بگيرم. بعد از بررسي و رفتن به دو، سه آزمايشگاه خوب در تهران، كاشف به عمل آمد كه هزينه همان كار، آندوسونوگرافي با نمونهبرداري، پنجونيم ميليون تومان است و اگر بيمه تكميلي نداشته باشم، بايد تمام هزينهاش را خودم پرداخت كنم. اينجا من شهروندم؛ زاده همين سرزمين و سالهاي سال عمرم را در همين خيابانها و زير همين آسمان گذراندهام. و اي بسا بسياري از مشكلات ريز و درشت فيزيولوژيكم، متاثر از شرايط مبتلابه همين شهر و جامعه باشد. من در نهايت تصميم گرفتم بار دوم آندوسونوگرافي را هم در همان آلمان انجام دهم. اما اين ساختار درب و داغان نظام بهداشت و درمان و اين حد از عدم تامين اجتماعي و عدم حمايت از شهروندان، توأمان متعجب و عصبانيام ميكند. اين روزها كه بحث بودجه داغ بود، من مدام به اين فكر ميكردم كه آيا واقعا نميشود خيلي از پولهايي را كه به نام بودجه فرهنگي و تبليغي به نهادهاي مختلف ميدهند، كم يا اصلا قطع و صرف سلامت شهروندان كنند؟ اگر ما نتوانيم زندگي و سلامت شهروندان را حفظ و مراقبت كنيم، فرهنگ و تبليغ به چه دردشان ميخورد؟ شهروند مُرده فرهنگ ميخواهد چه كار؟