• ۱۴۰۳ شنبه ۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4291 -
  • ۱۳۹۷ پنج شنبه ۴ بهمن

گزارش ميداني «اعتماد» از سايت زباله آرادكوه

هواي آرادكوه «بو» مي‌دهد

 

وزش باد، زوزه ماده سگ را پاره پاره مي‌كرد. ماده سگ در سايه ديوار اتاقكي كنار حوضچه‌هاي شيرابه خوابيده بود و از جايش تكان نمي‌خورد، فقط زوزه مي‌كشيد. گفته بودند بوي تعفن زباله اعتيادآور است. ماده سگ هم انگار معتاد شده بود كه در مدت 20 دقيقه‌اي كه در ارتفاع 20 متري، بالاي سرش ايستاده بودم، از آن مدلي كه از پهلوي چپ، به ديوار اتاقك كنار حوضچه شيرابه تكيه داده بود، جم نخورد. حواسم هم زياد به ماده سگ نبود، محو حوضچه‌هاي شيرابه شده بودم و در ذهنم محاسبه مي‌كردم كه چطور سطح براق حوضچه هيچ تبخيري ندارد، هيچ تغييري ندارد، شايد دستگاه تصفيه كار نمي‌كند، شايد ورودي حوضچه متوقف شده، شايد اصلا اين محوطه كه ما را به تماشايش آورده‌اند، محوطه اصلي تخليه پسماندهاي بيمارستاني نيست... وسط همين شايدها بود كه زوزه‌اش را شنيدم. ضجه ملتهبي كه از بيخ حلقش به زبان مي‌رسيد و در هواي بويناك آرادكوه، انگار يك نفر به عمد زخم تازه‌اي را نيشتر مي‌زد. زوزه ماده سگ، به همين قساوت عمق حس شنوايي آدم را خراش مي‌انداخت. خراش مي‌انداخت و مي‌شكافت و خون مي‌افتاد. ماده سگ، زوزه مي‌كشيد و از كنار توله‌هايش تكان نخورد. ماده سگ، همان قدر بي‌حركت بود كه سطح حوضچه‌هاي شيرابه. حوضچه‌هاي شيرابه‌اي كه مي‌گفتند هر روز پساب 70 تن زباله بيمارستاني را مي‌بلعد. اما آنقدر راكد بود كه انگار كل حجم مايع سياه رنگ و غليظ داخل حوضچه، سال‌هاست ماسيده. انگار بايد جاي ديگري دنبال حوضچه واقعي مي‌گشتيم. دنبال يك حوضچه آشوب‌زده از فعل و انفعالات شيميايي به روز...

نصب دستگاه زباله‌سوز در بيمارستان‌هاي كشور ممنوع است

روزانه حدود 70 تن زباله عفوني - بيمارستاني 148 بيمارستان و بيش از 7 هزار مركز درماني شهر تهران به مركز زباله آرادكوه كهريزك مي‌آيد. طبق ماده 70 آيين‌نامه «ضوابط و روش‌هاي مديريت پسماندهاي پزشكي و پسماندهاي وابسته» - مصوب 1386 / هيات دولت - نصب دستگاه زباله‌سوز در كلانشهرها ممنوع است چون باعث آلودگي هوا مي‌شود. اين آيين‌نامه مفصل، علاوه بر آنكه توليد‌كنندگان پسماندهاي عفوني - بيمارستاني را موظف به برنامه‌ريزي براي كاهش ميزان توليد پسماند كرده، تاكيد دارد كه «تمام مراكز توليد‌كننده پسماندهاي پزشكي، بايد در مبدا، پسماندهاي عادي و پزشكي را جمع‌آوري، تفكيك ودر كيسه‌هاي مقاوم، بسته‌بندي كرده، اعضا و اندام‌هاي قطع شده بدن و جنين مرده طبق احكام شرع جمع‌آوري و تفكيك شود، كل محموله‌هاي جمع‌آوري شده به خودروهاي حمل پسماندهاي عفوني تحويل داده شود.»

احمد جنيدي؛ رييس مركز سلامت محيط و كار وزارت بهداشت، در پاسخ مكتوب به «اعتماد» اعلام مي‌كند كه: «مجموع پسماند عفوني 148 بيمارستان واقع در شهر تهران، با استفاده از دستگاه‌هاي غيرسوز بي‌خطرساز پسماند، بي‌خطر شده و تبديل به پسماند عادي مي‌شود. در هر بيمارستان يك كارشناس بهداشت محيط مستقر است و بر مراحل مديريت پسماند نظارت دارد. علاوه برآن، دانشگاه‌هاي علوم پزشكي نيز بر تمام موارد بهداشت محيط بيمارستان و از جمله مديريت پسماند نظارت دارند. بحث مديريت پسماند در برنامه اعتبار بخشي بيمارستان‌ها هم لحاظ شده و بيمارستان‌هايي كه در اين خصوص داراي نقص هستند گواهينامه اعتبار بخشي آنها تا زمان رفع نقص صادر نمي‌شود، مراكز بهداشتي درماني هم موظفند يا به‌طور مستقل، پسماندهاي عفوني را بي‌خطركرده يا به بيمارستان داراي دستگاه بي‌خطرساز منتقل كنند يا حداقل، براي پسماندهاي خود با شهرداري قرارداد داشته باشند.»

هواي آرادكوه بو مي‌دهد. از همان ورودي مجتمع، بوي تلخ و شور 8 هزار تن ضايعات خوراكي و غير خوراكي جمع‌آوري شده از سطل‌هاي زباله تهراني‌ها، با ذرات اكسيژن درمي‌آميزد. چند ثانيه بگذرد، بوي گند عادي مي‌شود. طوري كه مي‌توان لايه‌هاي بو را از هم تفكيك كرد؛ بوي تفاله ميوه، بوي تفاله غذاهاي كپك زده، بوي پوشك خيس بچه، بوي ته مانده بطري‌هاي شير و نوشابه، بوي ريشه‌هاي گل‌آلوده سبزي و تفاله صيفي، بوي ترشيدگي لباس و ظرف كهنه... هرچقدر بيشتر نفس مي‌كشي، پرزهاي دماغت، زبري بو را بيشتر سمباده مي‌زند تا آخر، در همين هواي متعفن گرم چسبناك كه انگار با صد كيلو وزن روي سرت سنگيني مي‌كند و به پوست صورتت مي‌چسبد و به بافت لباست نفوذ مي‌كند، شباهتي از بوي گز و سوهان تازه پخته شده پيدا مي‌كني. كاركنان آرادكوه؛ 2 هزار مرد، هر روز حداقل 8 ساعت با بوي زباله زندگي مي‌كنند و به تازه واردها مي‌گويند: «چند روز كه سفر برويم، هر شب سري به سطل زباله مي‌زنيم كه بوي زباله يادمان نرود.»

بوي آرادكوه فراموش شدني نيست. پاك شدني هم نيست. از آرادكوه كه برگردي، هر وقت از كنار سطل زباله رد بشوي، ياد تپه 65 مي‌افتي.

يار مهربان، چشم و گوش آرادكوه

نادر باقري، مسوول روابط عمومي مجتمع آرادكوه، مثل يك يار مهربان همراه ما مي‌شود. يار مهرباني كه از دقيقه اول تا دقيقه آخر همراه ماست كه قسمت‌هاي ممنوعه نرويم، از كارگران، شماره تلفني نگيريم و اعتراضي هم نشنويم. از كنار سوله‌هاي پردازش كه رد مي‌شويم و كارگران مشغول به كار را كه مي‌بينيم، مي‌گويد اغلب كارگران آرادكوه، افغان هستند و تمايلي به حرف زدن با ما ندارند. وحيد؛ مكانيك ماشين آلات سنگين كه بعد از 15 سال كار در فاصله يك متري زباله‌ها، با 70 درصد حجم ريه زندگي مي‌كند بس كه گازهاي اسيدي توليد شده در فضاهاي باز و بسته پردازش و تخمير زباله را نفس كشيده، آن روز بر حسب اتفاق، يا شايد بر حسب وظيفه، همان ساعتي كه ما به انتظار ورود ماشين‌هاي مخصوص حمل زباله بيمارستاني معطل ايستاده بوديم، خود را به سايت دفن زباله‌هاي بيمارستاني رساند تا آخرين چانه‌زني بي‌فايده را براي جابه‌جايي از سايت پردازش و تخمير، به انبار و بخش اداري داشته باشد.

« بهت ميگم برو دفتر مركزي، قبول نمي‌كني.»

بيماريت چيه آقا وحيد؟

« اول از برونشيت ريه شروع شد. الان 30 درصد ريه كار نمي‌كنه. معاينات ادواري داريم ولي الان هفته‌اي يك بار خودم ميرم دكتر. همين مسيري كه امروز اومدم و كمپكتور (دستگاهي مشابه آنچه در ميادين مين براي مين‌كوبي به كار مي‌گيرند) رو آوردم، باعث ميشه فردا، دوباره حالم بد بشه چون ترشحات مخاطي ريه‌ام زياد ميشه و نمي‌تونم تخليه كنم، جمع ميشه داخل ريه و نفس كشيدنم سخت ميشه.»

چه داروهايي مصرف مي‌كني؟

«آنتي‌بيوتيك. چون ريه عفونت كرده. 15 سال توي سايت تخمير كار كردم. اينجا انواع اسيدها و آلودگي‌هاي تنفسي رو داره. اصلا نمي‌تونم نفس بكشم. يك اسپري رو توي همين سربالايي خالي كردم.»

ماسك بزني هم فايده نداره؟

«ماسك مخصوص بمباران شيميايي بايد بزني كه جلوي اين گاز رو بگيره. ماسك پارچه‌اي و كاغذي فايده نداره. فقط جلوي ذرات معلق و گرد و غبار رو ميگيره.»

وحيد 32 سال دارد. پدر دو فرزند و مستاجر است و ماهانه 700 هزار تومان اجاره مي‌دهد و آخرين بار كه به پزشك متخصص ريه مراجعه كرده، توصيه پزشك با مشاهده عكس ريه وحيد اين بوده كه شغلش را عوض كند. درخواست وحيد از باقري اين است كه در همين مجموعه آرادكوه بماند اما به انبار يا بخش اداري منتقل شود. باقري هم تاكيد مي‌كند كه تنها راه كمك به وحيد، انتقال به دفتر مركزي است. وحيد بابت اشتغال در آرادكوه، ماهانه 3 ميليون و 700 هزار تومان حقوق مي‌گيرد و مشمول مزاياي مشاغل سخت و زيان‌آور و بازنشستگي زودهنگام مي‌شود در حالي كه در صورت انتقال به دفتر مركزي، با قطع تمام مزايا و كاهش حداقل، 500 هزار توماني حقوق ماهانه مواجه خواهد شد.

« هر بار كه سرفه مي‌كنم انگار كل بافت ريه مي‌خواد بياد توي گلوم كه تف كنم بيرون.»

«الان درخواستش اينه كه اينجا بمونه، ولي بره قسمت اداري و انبار. اونجا آلودگي نداره.»

فاصله‌ات توي سايت تخمير با زباله‌ها چقدره؟

وحيد در حاشيه نفس‌هاي منقطع جواب مي‌دهد: «يك متر.»

«براي انبار، فاصله‌ات با زباله ميشه 5 متر ولي اونجا هم بو ميده.»

«ولي ديگه دستم توي زباله نيست. كارم توي زباله نيست. من مكانيكم. ناظر فني كمپكتورم. تعميرات و راه‌اندازي ماشينا دست منه.»

«پزشك تاييد كرده كه كل محيط آرادكوه آلوده است. اگه بري انبار هم فرقي نمي‌كنه. اينجا 1364 هكتاره و كلش آلوده است.»

آقا وحيد من مي‌تونم شماره شما رو داشته باشم؟

باقري قبل از وحيد جواب مي‌دهد: «نه.»

كمي از 9 صبح گذشته، كنار گودالي مي‌ايستيم كه باقري مي‌گويد سايت دفن زباله‌هاي بيمارستاني است. يك گودال با وسعت يك هكتار و ظرفيت 600 هزار تن كه بنا به نوشته‌هاي سايت سازمان مديريت پسماند، سال 1389 براي دفن زباله‌هاي بيمارستاني، گودبرداري و با سه لايه عايق، ايزوله شده و چند صد متري دورتر از تنها نيروگاه زباله‌سوز تهران است و همان وقتي كه ما به گودال مي‌رسيم، زباله‌هاي غيرقابل بازيافت اما داراي ارزش حرارتي را به كوره نيروگاه ريخته‌اند تا بسوزد و در هر ساعت، 3 مگاوات برق توليد كند و بافت دود سفيدي كه از دودكش 60 متري نيروگاه بيرون مي‌زند، در آسمان آرادكوه از هم بگسلد و سهم نفس ساكنان مهدي آباد و كهريزك شود. گودال، اينجا كه ما را آورده‌اند، معروف است به «سلول». بدون هيچ تابلو و نشانه‌اي از اينكه اينجا سلول است يا گودال است يا سايت است يا هرچه. از ساختمان اداري مجتمع كه سوار ماشين شديم و رديف پشته‌هاي زباله‌هاي در حال تخمير و سوله‌هاي سقف‌دار پردازش و تفكيك زباله‌هاي خانگي را پشت سر گذاشتيم، تا به اينجا كه باقري مي‌گويد «سلول» است و سايت دفن زباله بيمارستاني است، هر تكه زمين، يك تابلو داشت كه اينجا چه است و چه است و چه است. حالا برسي به مهم‌ترين فعاليت آرادكوه، محلي كه مديران آرادكوه وقتي درباره‌اش صحبت مي‌كنند، با فروتني و تواضع تاكيد كنند بارها و بارها كه «جمع‌آوري زباله بيمارستاني وظيفه ما نيست. ما به سلامت شهر تهران فكر مي‌كنيم» و اين بخش، بدون تابلو؟ بدون هر علامت مشخصه؟ واقعا داخل مجتمع آرادكوه كه حتي درختان بي‌ثمر محصول شيرابه تصفيه شده زباله‌هاي خانگي هم شناسنامه دارند، مهم‌ترين بخش بايد بي‌نام و بي‌تابلو و بي‌هويت باشد؟

شگفت‌زدگي وسط بيابان

از تميزي «سلول» متعجبيم. هر روز حداقل 35 كاميون اتاقدار مخصوص حمل زباله‌هاي عفوني، 70 تن زباله آغشته به خونابه را بايد در سلول خالي كنند، اما كف سلول، به تميزي محوطه پيرامون كوره‌هاي آجرپزي است؛ پوشيده از خاك رس و عاري از هر ناخالصي كه حتي كوچك‌ترين ذره زباله هم در اين قرمز اخرايي رس، حتما به چشم غير مسلح هم مي‌آيد. در محوطه‌اي كه ميدان تردد هر روزه ده‌ها كاميون و ماشين سنگين است، حتي يك رد چرخ هم ديده نمي‌شود غير از پستي بلندي دندانه‌دار جاي پاي لودر، بيل مكانيكي و كاميوني كه وقتي ما مي‌رسيم، در محوطه مستقر است. انگار عوامل اين محوطه، هر روز و بعد از پايان كار، كل محوطه را با غلتك هموار مي‌كنند. ديواره‌هاي سلول را، سرتاسر با ورق‌هاي اسفنج مانند و نازك سفيد رنگ پوشانده‌اند كه از نفوذ هر گونه آلودگي به خاك اطراف جلوگيري كند اما ورق‌هاي سفيد و تميز عايق، در اين محوطه بادخيز كه سرعت وزش باد در آن، هيچگاه به كمتر از 30 كيلومتر در ساعت نمي‌رسد و سنگين‌وزن‌ترين آدم‌ها را هم پابه‌پا مي‌كند، چنان با نظم روي ديواره‌ها قرار گرفته كه تصور مي‌كني شايد اين ورق‌هاي عايق، ظرف همين يكي، دو روز قبل از آمدن ما، به ديواره‌ها نصب شده است. بخشي از گودال، گودتر از باقي محوطه است. بيل مكانيكي و لودر و كاميون، بالا سر همين گودي دوم به انتظار ايستاده‌اند. باقري مي‌گويد لودر قرار است كيسه‌هاي زباله تخليه شده از مخزن ماشين‌هاي حمل زباله را به داخل گودال براند، بيل مكانيكي قرار است كيسه‌هاي زباله را براي جلوگيري از انتشار آلودگي، آهك پاشي كند و كاميون قرار است سطح آهك‌پاشي شده را با خاك بپوشاند و در نهايت، توده كيسه‌هاي زباله مدفون زير آهك و خاك، با كمپكتور فشرده شود تا در جوار همين توده مدفون فشرده‌سازي شده، حجم دوباره‌اي از زباله‌هاي عفوني دفن كنند. مسووليت فرمان دادن و اول و دوم شدن وظايف هم با «ميدان‌دار» است؛ يك جور پليس راهنمايي و رانندگي سلول كه در اين محوطه كه غرش موتور اين غول‌هاي سنگين وزن و شدت وزش باد، دست به دست هم داده‌اند كه كلمات، از دهان كه درمي‌آيد، به ارتعاشات نامفهوم شنيداري تبديل شود، تنها ابزار قدرتش، دست‌هايش است كه هر مدل از چپ و راست شدنش، براي راهبران اين غول‌هاي فلزي، يك مفهوم متفاوت دارد.

باقري مي‌گويد ساعت تحويل زباله بيمارستاني، 9 صبح تا 2 بعد از ظهر است. ساعت نزديك 10 است و هنوز از ماشين‌هاي حمل زباله بيمارستاني خبري نيست. اگر ساعت تحويل تا 2 بعد از ظهر باشد، واقعا 4 ساعت كفايت مي‌كند كه حداقل 35 دستگاه كاميون كه هر كدام حداقل 2 تن زباله حمل مي‌كنند، بخواهند خود را به «سلول»؛ به اينجايي كه ما هستيم و گفته‌اند محل دفن زباله‌هاي بيمارستاني است برسانند و بارشان را خالي كنند و بار هم به شيوه بهداشتي و اصولي دفن شود؟

سيستم هدايت‌كننده كجا بود؟

ساعت 10 صبح، اولين كاميون حمل زباله بيمارستاني از راه مي‌رسد. يك كاميون سفيد و زرد كه دنده عقب و با دور كند، خود را به گودي دوم در محوطه سلول مي‌رساند و راننده كاميون، پس از توقف بالا سر گودي كه از همين فاصله و با محاسبه چشمي، حدود دو متر پايين‌تر از سطح اصلي سلول است، دريچه مخزن زباله را باز مي‌كند و با فشار جك، ده‌ها كيسه پلاستيكي سياه و زرد و قوطي‌هاي زرد رنگ مخصوص حمل سرسرنگ و سوزن‌هاي آلوده، در آبشاري از شيرابه و خونابه، بيرون و به داخل گودي رانده مي‌شود. باقري كه گفته بود شيرابه‌هاي مخازن به داخل حوضچه‌ها مي‌رود كه جذب خاك نشود، كدام حوضچه؟ كف سلول كه اثري از لوله نيست، فاصله نقطه توقف كاميون حمل پسماند عفوني تا همان دو حوضچه پشت ديواره سلول هم كه حداقل يك كيلومتر است، شيرابه و خونابه‌اي كه همين الان شره شد به داخل گودال از كدام لوله و كانال به حوضچه‌ها مي‌رسد؟

اعتراضي نشنيديم

پشت سرمان صداي تيراندازي مي‌آيد. ميدان تير آموزشي ارتش، در چند كيلومتري ما و در شمال غربي آرادكوه است. از همين نقطه‌اي كه ايستاده‌ايم، مشرف به جاده و سقف آبي سوله‌هاي پردازش هستيم. جاده‌اي كه ما را به سلول رساند اما عجيب، هموار و بي‌افت و خيز بود. تصور كن روزانه حداقل 35 دستگاه كاميون حمل پسماند عفوني، حداقل 10 كاميون حمل خاك و آهك و تعداد غير قابل شمارش لودر و كمپكتور از يك جاده آسفالت بروند و بيايند و آسفالت اين جاده، ترك هم برندارد. باز هم احتمال داديم شايد هفته‌اي يك بار شكستگي‌هاي آسفالت اين مسير ترميم مي‌شود تا براي رانندگان خاطره‌اي خوش بسازد. مرتضي؛ راننده بيل مكانيكي كه مسوول آهك‌ريزي بر سر كيسه پسماندهاي بيمارستاني بود و هر بيل آهك كه بر سر كيسه‌ها مي‌ريخت، تا چند ثانيه‌اي در غبار سفيد منتشر آهك پنهان مي‌شد، مي‌گفت كه شغلش «سخت» نيست. اما شك دارم كه اگر قرار باشد در 23 سالگي، هر روز، از ساعت 9 صبح تا 2 بعد از ظهر، فقط يك ماسك پارچه‌اي به دهان ببندي، عينك محافظ هم به چشم نداشته باشي، از شدت گرماي محوطه سلول هم كه چندين درجه بالاتر از درجه دماي هواي اعلام شده در پايگاه هواشناسي مهرآباد است، نتواني در اتاقك بيل مكانيكي را ببندي چون هم گرما چند ده برابر مي‌شود و هم، وقت دور زدن و چپ و راست كردن فرمان، به هيچ طرف ديد نداري، هر بار هم كه يك بيل آهك برمي‌داري و روي سر كيسه‌هاي پسماند بيمارستاني مي‌پاشي، خودت، چشم‌هايت، دست‌ها و پاهايت، كل هواي پيرامونت، در آهك معلق غرق مي‌شوي، از ماهيت واژه «سخت» درك درستي پيدا كرده باشي. ترديد ضعيفي به ذهنم مي‌آيد كه شايد به زبان آوردن جمله «سخت نيست»، واكنش مرتضي است در مقابل 3 جفت چشم؛ مسوول روابط عمومي آرادكوه، مدير سايت دفن پسماند و ميدان‌دار كه مشغول لب‌خواني مرتضي هستند.

«2 ساله راننده بيل مكانيكي‌ام و آهك‌ريزي مي‌كنم. قبلش روي لودر كار مي‌كردم.»

آهكي كه مي‌ريزي كه برمي‌گرده توي صورت خودت.

«عادت كردم بهش.»

اين دو سالي كه اينجا كار كردي، مشكلي از بابت تنفس پيدا نكردي؟

«فقط چشمم سفيدك زده بود، رفتم دكتر، گفت به خاطر گرد و خاكه، قطره داد، خوب شد.»

در اتاقك رو نمي‌توني موقع كار ببندي كه آهك كمتري به صورتت بخوره؟

«داخل اتاق خيلي گرم ميشه. ديدم هم كمتر ميشه.»

چقدر حقوق مي‌گيري؟

«2 تومن با بيمه.»

سختي اين كار چيه؟

«سختي نداره.»

سرما، گرما اذيتت نمي‌كنه؟

ادامه در صفحه 12

روزانه حدود 70 تن زباله عفوني - بيمارستاني 148 بيمارستان و بيش از 7 هزار مركز درماني شهر تهران به مركز زباله آرادكوه كهريزك مي‌آيد.

مسوول روابط عمومي مجتمع آرادكوه، مثل يك يار مهربان همراه ما مي‌شود. يار مهرباني كه از دقيقه اول تا دقيقه آخر همراه ماست كه قسمت‌هاي ممنوعه نرويم، از كارگران، شماره تلفني نگيريم و اعتراضي هم نشنويم. از كنار سوله‌هاي پردازش كه رد مي‌شويم و كارگران مشغول به كار را كه مي‌بينيم، مي‌گويد اغلب كارگران آرادكوه، افغان هستند و تمايلي به حرف زدن با ما ندارند.

ساعت 10 صبح، اولين كاميون حمل زباله بيمارستاني از راه مي‌رسد. يك كاميون سفيد و زرد كه دنده عقب و با دور كند، خود را به گودي دوم در محوطه سلول مي‌رساند و راننده كاميون، پس از توقف بالا سر گودي كه از همين فاصله و با محاسبه چشمي، حدود دو متر پايين‌تر از سطح اصلي سلول است، دريچه مخزن زباله را باز مي‌كند و با فشار جك، ده‌ها كيسه پلاستيكي سياه و زرد و قوطي‌هاي زرد رنگ مخصوص حمل سرسرنگ و سوزن‌هاي آلوده، در آبشاري از شيرابه و خونابه، بيرون و به داخل گودي رانده مي‌شود. باقري كه گفته بود شيرابه‌هاي مخازن به داخل حوضچه‌ها مي‌رود كه جذب خاك نشود، كدام حوضچه؟

 

توضیح سردبیر

یكی از وظایف رسانه تذكر است. روزنامه‌نگاران معمولا نقاط كوری را می‌بینند كه مسوولان به دلیل مشغله فراوان یا به دلیل گیر و گرفتاری‌های نظام بروكراتیك از آنها غافلند و بنابر ملاحظات مدیریتی حل و فصل آنها را به تعویق انداخته‌اند. یكی از معضلات جدی شهر تهران كه در دوره‌های مختلف به تعویق افتاده وضعیت نامناسب زباله‌هاست. زباله هم مثل ده‌ها و صدها مساله شهری ربطی به مناقشات سیاسی ندارد، اما همواره در دعواهای جناحی آن را تبدیل به چماقی كرده‌اند كه به كمكش حریف را ملامت كنند، زورشان برسد منكوبش كنند اما حقیقت این است كه هر چه زودتر مدیران شهری وظیفه دارند تا گره نسبتا كور زباله را با كف با كفایت خود باز كنند و این معضل جدی را قبل از اینكه تبدیل به یك بحران شود، حل و فصل نمایند. البته حل و فصل معضل زباله به چیزی بیش از اراده مدیران و مسوولان نیاز دارد و تا زمانی كه مردم احساس تكلیف نكنند و به كمك شهرداری نشتابند، معضل به قوت خود باقی خواهد ماند.

گزارشی كه در این صفحه منتشر می‌شود، كمی تا قسمتی قدیمی است. مال پنج ماه پیش است، اما به جهت پرهیز از اینكه چنین گزارشی تبدیل به وجه‌المناقشه سیاسی/ مدیریتی شود، چاپ آن را به تعویق انداختیم. اكنون هم به جهت كمك به شهردار جدید و برای آگاهی شهروندان این گزارش را منتشر می‌كنیم؛ با یادآوری این نكته مهم و ضروری كه تا دست به دست هم ندهیم و توان و اراده و دانش خود را روی هم نریزیم، معضل زباله حل نخواهد شد و سایه شوم بحران قریب‌الوقوع دست از سرمان برنخواهد داشت.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون