در باب تلفيق عشق و حكمراني
كوروش احمدی
پاسخی به نوشتار اخیر دكتر محمود سریعالقلم .
من یكی از علاقهمندان به نوشتههای دكتر سریعالقلم هستم و اغلب نوشتههای ایشان را با علاقه خوانده و معمولا با درونمایه اصلی این نوشتهها، به ویژه در حوزه توسعه همدل بودهام. اما در مواردی درك ریز مطالب طرح شده توسط ایشان برایم دشوار بوده است. مقاله ایشان تحت عنوان «آیا میشود عشق و حكمرانی را با هم تلفیق كرد؟» (روزنامه دنیای اقتصاد، مورخ 8/10/97) یك نمونه از این نوشتههاست. این مقاله دكتر سریعالقلم در مورد civil servant است كه ایشان آن را «خدمتگزاران مدنی» ترجمه كرده است كه اگر چه ترجمه بدی نیست، اما قدری برای خواننده ایرانی نامانوس است.
برای این اصطلاح معمولا در فارسی از «كاركنان دولت» یا «ماموران اجرایی» یا «كارگزاران» استفاده میشود. هدف كلی این مقاله معرفی این قشر، اشاره به اهمیت آن و مهمتر از همه تاكید بر لزوم حرفهای و غیرسیاسی بودن و ثبات آن با وجود تغییر مستمر دولتهاست. نكاتی كه هم بسیار درستند و هم بسیار مهم.مشكل نخست من با مقاله این است كه دكتر سریعالقلم تعریفی روشن و دقیق و در عین حال ساده و همه فهم از این اصطلاح ارایه نكرده و ترجیح داده كه مطلب را اینگونه آغاز كند: «در جوامع غربی، اصطلاحی با عنوان (Civil Servant) (خدمتگزاران مدنی) وجود دارد. به عبارت دیگر، كسانی هستند كه با دلبستگی و تعلق خاطر به كشور و مردم خود خدمت میكنند. نزدیكترین مصادیق به این گروه در ژاپن و كشورهای اسكاندیناوی یافت میشوند.» این عبارات چند ایراد دارد: اول اینكه این اصطلاح خاص «جوامع غربی» نیست. چنین مفهومی و مابهازای خارجی آن در همه دموكراسیها و حكمرانیهای خوب وجود دارد. دكتر سریعالقلم خود ژاپن را مثال میزند كه یك جامعه غربی نیست. حتی در «حكمرانیهای خوب» غیردموكراتیك مانند چین هم خدمتگزاران مدنی مطابق تعریف ارایه شده حضور دارند. دوم معنی عبارت «دلبستگی و تعلق خاطر» كه مشتمل بر مفاهیمی اعتباری است، روشن نیست. چگونه این عبارت قابل تشخیص و تعریف و محك زدن است؟ آیا كسی میپذیرد كه دلبسته كشور خود نباشد؟ مشابه این مفاهیم اعتباری در توصیف «خدمتگزاران مدنی» را در سراسر مقاله میبینیم. مثلا كلمه عشق در عنوان مقاله و «راستگویی، درستكاری و امانتداری» در توصیف آنها و اینكه «با دقت و كارآمدی كشور را مدیریت میكنند و به شكوفایی وطن عشق میورزند.» در واقع عشق و امثال اینها مطرح نیست، بلكه این ساختار و سیستم است كه عمل اجتماعی كاركنان را جهت میدهد. سوم چرا «نزدیكترین مصادیق» ژاپن و كشورهای اسكاندیناوی هستند و نه مثلا انگلیس و فرانسه كه در حوزه عقلانیت سازمانی بر مبنای كارگزاری مدنی (civil service) سازمان یافته سلسله مراتبی یا Max Weberian civil service قرن نوزدهمی و تفكیك سیاست از دستگاه بروكراسی پیشگام بودند؟ به باور من برای تعریف ساده و همزمان دقیق كارگزاران دولتی میتوان گفت: كارگزاران مدنی مركباند از كاركنان حرفهای و دایمی دولت كه بر اساس اصل شایستگی استخدام میشوند و ضمن تبعیت از سیاستمداران منتخب مردم و اجرای سیاستهای آنان، با چرخش رهبری سیاسی تغییر نمیكنند. لذا كارگزاران مدنی با سیاستمداران politicians)) كه منتخب مردم یا منصوب منتخبان مردم برای یك دوره معیناند، تفاوت دارند. دكتر سریعالقلم در بخش دیگر مقاله میگوید: «وقتی دولتی در ژاپن تغییر میكند، تنها وزیر است كه جابهجا میشود. تمام مجموعه در جای خود میماند.» ایشان حتما موافقاند كه این رویه مختص ژاپن نیست. در تمام نظامهای سیاسی دموكراتیك یا مبتنی بر حكمرانی خوب چنین رویهای برقرار است. اما اینكه دكتر سریعالقلم میگوید: «وزیر كه فرد سیاسی و نماینده دولت است، با مشورت این افراد نسبتا ثابت زیرمجموعه خود، دیدگاهها و سیاستهای پیشنهادی خود را به هیات دولت و پارلمان میبرد...»، اگر چه گاه محتمل است اما رویه معمول نیست، بلكه برعكس آن رویه معمول است. در واقع، این وزیر است كه در همه جا و از جمله در ژاپن سیاستهای جدید را از دولت و مجلس به وزارتخانه خود میبرد. كارگزاران تنها ممكن است، بتوانند در جریان اجرا قدری سیاستهای دولت را تعدیل و برای اجرا آماده كنند. مشكل دیگر تفاوتی است كه دكتر سریعالقلم بین روال كار در امریكا و دیگر كشورها قائل میشود. ایشان میگوید: «در مقام مقایسه، سیستم امریكا بسیار متفاوت است. با تغییر دولت، دستگاه اجرایی در اختیار اولویتها و سیاستهای دولت جدید قرار میگیرد و اگر به عنوان مثال قبلا طرفدار یك قرارداد هستهای بوده است، حالا باید مخالفت كند. خدمتگزاران مدنی در اختیار دولتها قرار میگیرند.» این مختص امریكا نیست. در هر شرایطی كارگزاران اجرایی علیالاصول باید در خدمت دولتهای منتخب باشند و چارهای جز این نیست، چرا كه دولتهای منتخب مشروعیت دموكراتیك دارند و میتوانند خطمشیها را تعیین كنند و كارگزاران كه منتخب مردم نیستند باید مجری اراده سیاستمداران منتخب باشند. راه منطقی و معقول دیگری وجود ندارد. این رویه در همه دموكراسیها، از جمله در امریكا و ژاپن هم جاری است. ژاپن مانند بسیاری دیگر یك نظام سیاسی چند حزبی دارد كه حزب یا جناح حزبی برنده در انتخابات در مورد سیاستها تصمیم میگیرد و كارگزاران باید مجری باشند.دكتر سریعالقلم همچنین در بخش دیگری از مقاله میگوید: «سیاست را در امریكا لابیها و موسسات تحقیقاتی تعیین میكنند. اما اروپا هم مثل ژاپن است.» ایشان مثال میزنند كه «آنچنان تفاوتی بین ماكرون و اولاند در فرانسه نیست.» اگر چه بین این دو نیز با وجود ریشه مشترك آنها تفاوت بسیار است، اما در تفاوتهای بسیار بارز بین احزاب اروپایی تردیدی نیست. آیا میتوان گفت كه بین ماكرون و مارین لوپن در انتخاباب اخیر در فرانسه «آنچنان تفاوتی» وجود نداشت. بین شیراك و میتران، بین ترزا می و كوربین، بین رنزی و كونته و ... چطور؟ بین احزاب پوپولیست كنونی در اروپا و رقبای سوسیال دموكرات یا لیبرالشان تفاوتهای شدیدی وجود دارد و طبیعی است كه هر یك از اینها كه قدرت را به دست گیرند، كارگزاران باید سیاستهای آنها را اجرا كنند. اگر مثلا به جای ماكرون، مارین لوپن رییسجمهور فرانسه شده بود، آیا كارگزاران مدنی میتوانستند مطابق سلایق خود عمل كنند؟ هرگز. به علاوه، با این نظر دكتر سریعالقلم مبنی بر اینكه «سیاست را در امریكا لابیها و موسسات تحقیقاتی تعیین میكنند»، اصلا موافق نیستم. مثلا كدام لابی یا موسسه تحقیقاتی با همین سیاست ترامپ مبنی بر خروج نیروهای امریكا از سوریه موافق بود؟ طیفی از لابیها و موسسات تحقیقاتی از چپ چپ تا راست راست در امریكا فعالاند كه یكدیگر را خنثی میكنند و این در نهایت انتخابات است كه با حاشیه رای بسیار اندك تكلیف برنده شدن امثال ترامپ نوعی یا اوباما نوعی را معین میكند و روشن است كه سیاستهایی كه این یا آن پیشه میكنند، بسیار متفاوت است. تكلیف كارگزاران در اینجا و در هر جای دیگر، از جمله در ژاپن و كشورهای اسكاندیناوی چیست؟ آیا چارهای جز تبعیت از دولت منتخب و اجرای سیاستهای جدید دارند؟ حتی اگر بپذیریم كه به قول دكتر «بالای 90 درصد ژاپنیها» مثل هم فكر میكنند، اما این نافی اصل و قاعده كار یعنی تبعیت كارگزاران از سیاستهای دولت در هر مقطعی نیست. با این حال، با درونمایه اصلی مقاله دكتر سریعالقلم كاملا موافقم. یعنی موافقم كه توسعه یك كشور بدون وجود مجموعهای از كارگزاران مدنی حرفهای، توانمند و مستقل از احزاب سیاسی كه صرفا بر اساس شایستگی برگزیده شده و لنگر تداوم حكمرانی خوب در كشور باشند و هدف آنها صرفا خدمت به مردم، نه این یا آن حزب سیاسی باشد، غیرممكن است.