جمالزاده، اسرافكار در ضربالمثل
جمال ميرصادقي
محمدعلي جمالزاده را هرگز نديدم اما آن سالها كه در مجله سخن داستان چاپ ميكردم، او نيز در دفتر اين مجله رفت و آمد داشت. از ويژگيهاي جمالزاده نامههاي طولاني اوست كه به مناسبتهاي مختلف به افراد مينوشت و من هم از آن بينصيب نماندم. ميرصادقيها سه گروه هستند؛ گروه قزويني، اصفهاني و كرماني؛ البته اصل اين گروه مربوط به قزوين بوده و بعد به ساير مناطق پخش شده است. جمالزاده كنجكاو شده بود من به كدام گروه از ميرصادقيها تعلق دارم و تصورش اين بود جزو دسته اصفهانيها هستم. او نامههاي مفصل مينوشت تا درباره نسب من بپرسد، گاه اما چنان اين نامهنگاري طولاني ميشد كه حوصله و توان جواب دادن را از دست ميدادم. هنوز بخشي از اين نامهها را دارم و بخش ديگر آن را به علي دهباشي تحويل دادم.
جمالزاده نويسندهاي است كه راه تازهاي در نگارش گشود و داستانهاي خود را به زبان گفتاري نوشت. با اين حال اين شيوه از نگارش هنوز در نثر او هنوز جا نيفتاده و قوام پيدا نكرده است. اين نويسنده نتوانست در نثر خود، از زبان مقالهنويسي و توضيحي بيرون آمده و استقلال و وحدت خود را پيدا كند. از اين رو وظيفه خود ميداند همه چيز را توضيح دهد.
جمالزاده در نثر خود از زبان كوچه و قصههاي عاميانه وام گرفت. اين خصوصيت در نثر او دو رو دارد؛ هم به دلچسبي و غناي زبان كمك ميكند و هم باعث دشواري فهم آن ميشود و نثر از صراحت و سادگي بيرون ميآيد. به اين معنا براي كساني كه با آن اصطلاحات آشنايي دارند، نثر جمالزاده بسيار دلچسب است و براي كساني كه به آن آگاهي ندارند، فهم آن بسيار ثقيل و دشوار ميشود. استفاده زياد از ضربالمثل و اسراف در آن از ديگر ويژگيهاي نثر اين نويسنده است. برخي نيز به او اين ايراد را گرفتهاند كه داستانهايش تجربههاي عام و تكراري را نشان داده و موقعيتهاي زماني و مكاني امروز ايران را منعكس نميكند. بهترين اثر او «يكي بود يكي نبود» است كه در آن به غناي كاري خود رسيده و داستانهاي بعدي او از نظر معنا و ساختار بهشدت تحتتاثير او هستند. «سروته يك كرباس»، شاهكار ديگر اين نويسنده است كه هر دو هنوز خوانندگان خود را دارند.