دست و پا زدن در گل و لاي
نازنين متيننيا
در جامعه فرضي يكي از قسمتهاي سريال «آيينه سياه» زندگي مردم با لايكهاي مجازي ميگذرد. لايكهاي مجازي وارد زندگي واقعي آنها ميشود، شبيه يك دارايي واقعي به آنها اجازه ميدهد كه خانه، برق، آب و امكانات اوليه زندگي داشته باشند يا شبيه «پول» با آن امكانات بهتري براي خودشان به دست بياورند. اينطور است كه همه به هم لبخند ميزنند، از همهچيز تعريف ميكنند، در برابر هر چه كه ناخوشايند است خم به ابرو نميآورند و سعي ميكنند لايكبگيرهاي خوبي باشند. تصور چنين جامعهاي، اگر تلاش و تزوير براي گرفتن لايك را از آن حذف كنيم، خوب است. اينكه جايي زندگي كنيم كه همه به هم لبخند بزنند، براي هم خوشحال باشند، نظم داشته باشند، مراقب شهرشان باشند و... براي همه ما يك ايدهآل است. در واقع همه ما انسانها تلاش ميكنيم تا در جامعهاي اينچنيني زندگي كنيم. عدهاي براي چنين زندگي مهاجرت را انتخاب ميكنند و عدهاي هم ماندن و ساختن را. اما هر چه كه هست، ما ميخواهيم جايي باشيم كه هم حقوق شهرونديمان لحاظ ميشود و هم حقوق شهروندي ديگران را رعايت ميكنيم و همه چيز خوب خوب است. اين عطش در فضاي مجازي ما هم بيشترين نمود و نمايش را دارد. اكثريت اهالي دنياي مجازي معتقدند كه بايد در چنين جامعهاي زندگي كرد و همه هم ادعاي تلاش براي رسيدن به چنين جامعهاي را دارند. اينطور است كه انتقادها هميشه سرازير است و از سلبريتي تا مدير دولتي و البته كاربرهاي مجازي، زيرذرهبين هستند و به محض كوچكترين اشتباهي با سيلي از انتقاد و اعتراض و در مواردي هم فحش و دشنام روبهرو ميشوند. حالا سازندگان سريال «آيينه سياه» هم، همين خواست و نيت اوليه را با ارزشگذاري روي لايكها بهانه كردند تا چنين جامعه فرضي را بسازند و ببينند نتيجهاش چه ميشود. نتيجه؟ فاجعه است، چون انگار فرقي نميكند كه دارايي چه باشد، هر چه كه باشد اين توانايي را دارد كه ارزشهاي اخلاقي و انساني را دستاويزي براي منافع انساني كند و فقط شكل و فرم را تغيير دهد. فرقي نميكند كه ملاك چه باشد؛ پول يا لايك، انگار ما آدمها در وراي همه آن روياها و خيالها براي داشتن يك جامعه فرضي ايدهآل، همچنان نميتوانيم خود اصلي و خواستههايش را از ياد ببريم و براي به دست آوردن آنچه نياز داريم، حاضر به انجام كارهايي هستيم كه حتي در سياهترين تصورات نسبت به خودمان هم فكرش را نميكرديم. واقعيت هم همين است. همين كه معمولا در ظاهر انسانها و شهروندهايي عادي، خوب و معمولي در شهر و فضاي مجازي ميچرخيم و باور داريم كه خوب هستيم و به كسي هم ضربهاي نميزنيم. اما نميدانيم چه ميشود كه شهر هميشه كثيف، شلوغ و پرترافيك است. نميدانيم چرا صفها هميشه نامنظم، درهم و برهم است. چه ميشود كه ناگهان با يك غريبه گلاويز ميشويم يا بدتر از آن سد راه ديگري ميشويم و... در فضاي مجازي هم همين هستيم؛ ما نميدانيم اين همه مزاحم در دايركتهاي خصوصي آدمها چه كساني هستند؟ ميپرسيم اينهايي كه فحش ميدهند از كجا آمدهاند؟ آنهايي كه عكسها و حرفهاي ناخوشايند را دست به دست ميكنند چه كساني هستند و... ما اين سوالها را مدام و مدام ميپرسيم و هميشه آن ديگري هست كه مقصر بدانيم و خيالمان را راحت كند كه ما همراهش نيستيم و نميخواهيم كه اينطور باشد. اما واقعيت اين نيست. يا حداقل تمام واقعيت اين نيست. واقعيت در پنهانيترين لايههاي ذهن ما گم شده؛ فقط چون نميخواهيم مقصر باشيم. واقعيت خودش را در توجيه و بهانههاي ما گم كرده. دقيقا در همان لحظهاي كه فكر ميكنيم حالا يك «تهسيگار» كه شهر را كثيف نكرده يا اين خودرو من نيست كه ترافيك را درست كرده. ما با چهرههاي عبوس و بيهيچ لبخندي پشت مونيتورها مينشينيم و با خودمان فكر ميكنيم كه كليك خبري كه از ترس مردم براي قحطي در اين روزگار ميگويد، به جايي برنميخورد و مقصر آن كسي است كه اوضاع اقتصادي را درست مديريت نكرده. خبرهاي ترس، وحشت و نااميدي را دست به دست ميكنيم بدون اينكه بدانيم در حال ريختن زباله مجازي در فضاي مجازي هستيم. خودمان را گول ميزنيم كه نوشتن از قواعد زندگي اجتماعي كافي است و لازم نيست به همان اندازه كه از رعايت حقوق ديگران حرف ميزنيم، مراعات حقوق ديگران را هم بكنيم. چه در زندگي واقعي و چه در زندگي مجازي، به دنبال آن منفعت شخصي ميگرديم كه حالا يك وقتي پول است، يك وقتي لايك، يك وقتي اعتبار اجتماعي، قدرت و... همين است كه فرقي نميكند واقعا در آن جامعه فرضي «آيينه سياه» زندگي كنيم يا در زمستان 97 در شهري به نام تهران و سرزميني به نام ايران يا جاي ديگري روي كرهزمين. ما فقط غرق در تلاش براي رسيدن به منافع شخصي خود هستيم و تا وقتي به اين واقعيت منفعتطلبي حقيقي پي نبريم و زرورقها را آرامآرام از بين نبريم، هر تلاشي براي رسيدن به اتفاق و جامعهاي بهتر، شبيه سرنوشت شخصيت اصلي داستان «آيينه سياه» ميشود كه گرفتار و خسته، مانده در جاده، در گل و لاي غلت ميزند و براي رسيدن به مقصدي واهي خود را نابود ميكند.