فضيلت دشوار
سيد حسن اسلامي اردكاني
رِد: «اميد چيز خطرناكي است، دوست من! اميد ميتواند آدم را بكشد»
اندي: «اميد چيز خوبي است و شايد بهترين چيزها باشد و هرگز چيز خوب نميميرد»
بنمايه اصلي فيلم «رهايي از شاوشنگ» اميد است. دارابابونت، كارگردان فيلم، بخش قابل توجهي از آن را صرف نشان دادن تقابل دو ديدگاه در اين زمينه ميكند. رِد (با بازي مورگان فريمن) كه 20 سال است در زندان مانده است، اميدورزي را خطرناك ميداند و خطاب به زنداني جوانتري كه تازه به زندان آمده است، يعني اندي (با بازي تيم رابينز) ميگويد:
«اميد چيز خطرناكي است، دوست من! اميد ميتواند آدم را بكشد»
اندي پاسخ ميدهد: «اميد چيز خوبي است و شايد بهترين چيزها باشد و هرگز چيز خوب نميميرد»
رِد و اندي هر دو محكوم به حبس ابد هستند و ديوارهاي بلند زندان يكسان آنها را محاصره كرده است. رِد منطقي و خونسرد تن به واقعيت داده است و فرار از زندان را ناممكن ميداند، حال آنكه اندي لحظهاي از انديشه فرار از زندان فارغ نيست و به خروج از زندان اميدوار است. اوج تقابل اين دو و اين دو نگرش جايي است كه رِد در پاسخ به ضرورت اميدواري كه از طرف اندي پيش كشيده شده است، ميگويد كه زندانيان در آغاز از ديوار بلند زندان متنفر هستند، به تدريج آن را تحمل و سپس به آن عادت ميكنند. در نهايت بدون آن ميميرند! اين واقعيت را بروكس كه پس از نيم قرن از زندان آزاد شده است، نشان ميدهد. او كه تحمل آزادي را ندارد خودكشي ميكند.
هنگامي كه همهچيز بر وفق مراد است، معمولا اميدواريم. اما زماني كه شرايط دشوار ميشود و سختيها چنگ و دندان نشان ميدهند، معمولا اميد از كف ميدهيم و نام آن را واقعگرايي ميگذاريم و به تعبير مارتين سليگمن دچار «درماندگي آموخته شده» ميشويم. در چنين احوالي اميدوار بودن را به غايت دشوار و چه بسا نامعقول ميپنداريم و كساني را كه در اين شرايط همچنان اميدوار ميمانند، خيالباف و سودازده تصور ميكنيم. اما حق با كيست؟ مرز بين خيالبافي و اميد چيست؟ يا به تعبير سنت اسلامي تفاوت بين «رجاء» و «امل» كدام است؟واقعيت آن است كه ما غالبا بر رخدادهاي تلخ و ناخوشايند توجه بيشتري ميكنيم و براي آنها اهميت بيشتري قائل ميشويم تا براي حوادث خوشايند. همين باعث ميشود كه معمولا در تحليلهاي خود جنبه منفي واقعيت را برجستهتر ببينيم. به تعبير روانشناسان شناختي، ذهن ما نوعي منفي نگري يا سوگيري منفي (negativity bias) دارد كه باعث ميشود بدبيني را با واقعگرايي يكي بدانيم. از سوي ديگر، ناديده گرفتن واقعيتها و به دامان خيال پناه بردن و اميد عبث و طمع خام داشتن نيز نوعي بيماري است. لذا براي يافتن نقطه تعادل ميان سوگيري منفينگرانه و خوشبيني خودفريبانه، نيازمند فضيلتي هستيم كه اميد نام دارد. فضيلتي دشوار در زمانه عسرت كه ضرورت بسيار هم دارد.
اميد تنها يك حالت رواني خوشبيني و پندار «همهچيز بر وفق مراد است» نيست! اميد نوعي فضيلت است. فضيلت عادتي ريشهدار است كه به ما كمك ميكند دست به اقدامات درست و كنشهاي مناسب بزنيم. هنگامي كه صرفا باور داريم اوضاع بر وفق مراد ميشود و دست بر دست ميگذاريم، دچار خيالبافي شدهايم و رفتاري بيمارگونه در پيش گرفتهايم. زماني ميتوانيم خود را اميدوار بدانيم كه با اطمينان به آنكه در دشوارترين شرايط هم راه برونشدي هست، دست به اقدام مناسب بزنيم و راهي بجوييم.
اندي به اين معنا همواره اميدوار بود. وي از طريق همين رِد چكش بسيار ظريفي تهيه كرده و آن را در كتاب مقدس جاسازي كرده بود و هر شب، درست هر شب، به مدت 20 سال تمام با آن به ديوار سلولش آرام ضربه ميزد، آن را ميتراشيد و ميخراشيد تا آنكه موفق شد نقبي به رهايي بزند و خود را از آن زندان نجات دهد. اين است اميد؛ حس عامليت خود را حفظ كردن، چكش خود را يافتن، و با همه وجود ديوارهاي تلخ و بن بستها را خراشيدن.