• ۱۴۰۳ جمعه ۲۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4334 -
  • ۱۳۹۷ سه شنبه ۲۸ اسفند

گاه نوروز است

فرهاد گوران

نوروز فراتر از جنبه‌هاي اسطوره‌اي‌اش همواره كاركردي متعين و شادماني‌آفرين در ميان مردم اين گوشه از جهان داشته است. كاوه در آيين يارسان دارنده فره حقيقت است و يكي از مقامات كلامي و حقاني تنبور در وصف و ستايش او تكوين يافته است.

در دفاتر يارسان آمده است:

كاوه‌م هي هي كاوه آهنگرم

پرچم و دفتر رستگاري در دستش...

دوستي كه به ميان زلزله‌زدگان دشت ذهاب رفته، مي‌گويد در ميان ويرانه مي‌گشتم و غرق در اندوه بودم كه صدايي مرا به خود جلب كرد. دنبال صدا رفتم و ديدم جواني گوشه‌اي از حياط خانه‌اي فروريخته نشسته و در حال خواندن كلام كاوه آهنگر است...

در خانه‌اي كه من به دنيا آمدم، يا آواي كلام و تنبور بود يا صداي علي‌اصغر كوردستاني و حسن زيرك، شوان پرور و رزازي، شجريان و بنان.‌ هوره و مُوور نيز بماند؛ يكي آواي سرخوشانه در روشناي روز با خورشيد خواندن. ديگري شبانه و سرد، ناله و نواي اندوهبار در ظلمت بودن. باقي صداهاي بومي و آغشته به عشق‌هاي بزرگ و زاري‌هاي كهن هم بماند. آن ضبط صوت ناسيونال كه پدر از تاريكه بازار خريده بود. آن 4 باتري‌هاي فشنگي كه گراگر تمام مي‌شد. صداهايي كه كش مي‌آمد و همچون زوزه ارواح به گوش مي‌رسيد. قوه باتري‌ها كه ته مي‌كشيد، جهان بي‌صداي ما مرده‌تر مي‌شد. آن آواهاي عزيز نوري غريب بود در شب جهان ما؛ در «داردروش» يا هر جاي ديگر. همه در به دري‌هاي ديگر. شنيده مي‌شد به شب و به روز. صدايي كه در واقع پديدارشناسي روح مردمان آنجا بود. شوخي و شنگي و طنز بي‌بديل ترانه‌هاي زيرك بزرگ را آيا مي‌توان از ياد برد! اگر صداي او نبود كودكي و نوجواني تحمل‌ناپذير ما چه ويرانه‌اي بود.

...

در اين سالي كه گذشت رمان «كوچ شامار» پس از يك دهه از نگارش اوليه‌اش منتشر شد. در پشت جلد اين كتاب آمده است: « كوچ شامار رماني است كه زندگي يك كوچنده كرد را روايت مي‌كند. شامار پس از زلزله كرمانشاه در عين سوگواري به ‌ناگزير مادر خود را در گوري گروهي جا مي‌گذارد و با كوله‌باري از متون آييني و خاطرات و زيسته‌هاي دوران دانشجويي به پايتخت پناه مي‌برد؛ او حين تجربه اشتغال در «كمپنجات» شاهد زوال روح و تن خود و همه نام‌هايي است كه در دفتر گزارش‌ كار روزانه مي‌نويسد. اين رمان روايتي چند لايه دارد؛ از گذار ذهني شخصيت‌ها به دوره قاجار تا سكونت و زيستن در مكان‌هاي استعاري، از صيرورت در متون قديم تا شرح بدن‌هايي كه به زخم‌هاي التيام‌ناپذير دچار شده‌اند.راوي كوچ شامار جايي به نقل از پدرش مي‌گويد؛ ستاره‌ام را پشت سرم سرنگون كردند. بنابرين مي‌كوشد با فراخواندن دختري كه به او عشق مي‌ورزد، پرتويي از آن ستاره برگيرد و به تاريكي آينده‎ بتاباند.»

...

در وانفساي اين جهاني كه به دست هيولاهايي چون ترامپ افتاده براي كسي چون من ادبيات نه فقط پناهگاه كه امكان همبودگي با مردمان است. از اين رو گويي سوار بر همان اسبي هستم كه شامار در صفحه آخر رمانم با آن از «كمپنجات» مي‌گريزد. به قول فيلسوفي بزرگ «اين شادماني است كه همواره بازمي‌گردد.»

در تاريخ سيستان آمده است: هنگامي كه سپاهيان «قُتيبه» سيستان را به خاك و خون كشيدند، مردي چنگ‌نواز در كوي و برزن شهر- كه غرق خون و آتش بود- از كشتارها و جنايات «قُتيبه» قصه‌ها مي‌گفت و اشك خونين از ديدگان آناني كه بازمانده بودند، جاري مي‌ساخت و خود نيز خون مي‌گريست... و آنگاه بر چنگ مي‌نواخت و مي‌خواند: با اين‌ همه غم

در خانه دل / اندكي شادي بايد

كه گاه نوروز است.‌

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون