• ۱۴۰۳ جمعه ۲۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4334 -
  • ۱۳۹۷ سه شنبه ۲۸ اسفند

عيدانه و سهراب سپهري

آلبرت كوچويي

غلامحسين ذاكري پيش از آنكه امتياز ماهانه آدينه را بگيرد، كارمند دانشگاه بود كه بعدها به راديو تلويزيون ملي ايران منتقل شد‌ و گوينده شد. نخست گوينده اعلام برنامه و پخش و بعد از مدتي گوينده برنامه‌هاي راديويي از جمله چند صباحي گوينده راه شب شد و بعد از آن بازنشسته شد و رفت با مسعود بهنود و سيروس علي‌نژاد تقاضاي انتشار يك ماهنامه فرهنگي دگرانديش كرد كه در دوره‌اي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، مجوز انتشار آن را داد. ذاكري خاطره‌هاي بسيار از اين دوران دارد از جمله آنها خاطره‌هاي راديو است و راه شب كه نقل مي‌كرد. پس از انقلاب تهيه‌كنندگان و دست‌اندركاران ساخت برنامه‌هاي راديويي به شعرهاي سهراب سپهري ‌توجه بيشتر كردند.

بخشي شايد به سبب توجه نداشتن پيش‌تر به شعرهاي سهراب بود و بخشي به زعم تصور بسياري به سبب ساده بودن شعرهاي او و البته بخشي هم به خاطر گوشه عزلت گزيدن سهراب و پرهيز از بر صحنه آمدن‌ها. به خلاف منوچهر شيباني كه شور هر مجلس بود و باز به خلاف نصرت رحماني كه ميهمان هر چند بار انجمن دوشيزگان و بانوان بود كه در برابر دو- سه هزار تماشاگر برود بر بالكن مشرف به حياط و بخواند و موي آشفته كند و بلرزد و بلرزاند تن هر شنونده‌اي: من آب روي عشقم ليلي... به هر روي، شبي غلامحسين ذاكري هم به سلك برنامه‌سازان راديو مي‌پيوند و در روزهاي نوروز و عيد شعري از سهراب سپهري را چاشني برنامه‌اش مي‌كند و به خود مي‌بالد.

مي‌گويد خواند: تشنه زمزمه‌اي؟ بهتر آن است كه برخيزم، رنگ را بردارم، روي تنهايي خود نقشه مرغي بكشم و همه آنچه سهراب در اين بهاريه از عيد و سمبوسه و نيلوفر وارونه چتر مي‌گويد. از مرغ سرچينه هذياني اسفند كه صدا بردارد و از لخت‌ترين موسم بي‌چلچله سال مي‌گويد. دقايقي بعد از پايان شعر سهراب سپهري، تلفن راديو، زنگ خورد، مرا صدا كردند. گوشي را برداشتم. مردي با صدايي پر از وقار و متانت و ادب بعد از سلامي گفت: مي‌شود خواهش كنم شعرهاي سهراب سپهري را نخوانيد. همه شما و ديگر همكاران. گفتم چرا گفت به يك دليل ساده، اين شعرها اگرچه سادگي آنها فريب مي‌دهند‌ كه عمق و ژرفاي آن به سبب شنيدن لحظه‌اي آن و باد هوا شدن پايمال مي‌شود. ساده‌ترين آنها نياز به تعمق دارند. بايد خواند و خواند و در سادگي شعر كاويد و به لايه‌هاي پنهان در زير آن سادگي‌ها رسيد. راديو چنين فرصتي را به مخاطب نمي‌دهد. گفتم حرف‌تان معقول اما خود سپهري اين طور فكر نمي‌كند. آن صداي پروقار با اطمينان خاطر گفت چرا، سهراب هم همين طور فكر مي‌كند. گفتم اين تصور شماست و آن صدا گفت، بله تصور من است و باور سهراب سپهري. گفتم از كجا مطمئني گفت: من خود سهراب سپهري هستم. لطفا نخوانيد... زبانم بند آمد. فقط گفتم چشم و سهراب، تشكر كرد و گوشي را گذاشت.

من ديگر شعرهاي سهراب سپهري را در راديو نخواندم و به بسياري توصيه كردم، نخوانند كه اين خواست خود سهراب است اگرچه مي‌دانم: تشنه زمزمه‌ام و اينكه: مانده تا سيني ما پر شود از صحبت سمبوسه و عيدي در هوايي كه نه افزايش يك ساقه طنيني دارد. من هم كوشيدم تا اگر شعري از سهراب مي‌خوانم به آن لايه‌هاي پنهان و ژرف مفاهيم پي برده به گونه‌اي براي مخاطب سهل‌شان كنم. از غلامحسين ذاكري به عنوان مديرمسوول ماهنامه آدينه جز اين عيدانه خاطره‌اي شيرين دارم. در دهه 60 به گمانم يك ماهي بود براي نوشتن نقدهاي سينمايي، تئاتري و هنرهاي تجسمي با آدينه همكاري مي‌كردم.در اسفند ماه غلامحسين ذاكري به عنوان مدير مسوول به همه كاركنان و نويسندگان نشسته 10هزار تومان عيدي داد. ارتباطي به من تازه آمده نداشت. اما من را جدا از همه آن ياران و همكاران نكرد. 10هزار تومان- كه به گونه‌اي رقم قابل توجهي هم بود و هم نبود- به من عيدانه داد. در من چنان اثرگذار بود كه هنوز پس از گذشت چند دهه اين را خاطره‌انگيزترين عيدانه دوران مطبوعاتي‌ام مي‌دانم. خود ذاكري هرگز اين را ندانست كه چه يادي در من گذاشته است. غلام... ممنون براي آن عيدانه.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون