مرگ بر پورشه!
جواد طوسي
يادش بخير دهه 50 فيلمي را در سينما امپاير (استقلال فعلي) كه اختصاص به نمايش فيلمهاي خارجي داشت، ديدم كه اسمش «جواني و جنون سرعت» بود؛ يك فيلم امريكايي در مورد اتومبيلراني و... نسل جوان پرشر و شوري كه به اين شكل خودش را تخليه و ارضا ميكرد. حتي در فضاي فرهنگي آن دوران كه حكومت شاهنشاهي ميخواست چهار نعل به سوي تمدن بزرگ بشتابد و در اين هدف مشعشعانه خود تعريف غلط و در تعارض با واقعيت عيني جامعه از «مدرنيته» و نفي «سنت» ارائه ميداد نيز نسل جوان اينقدر مثل حالا بيظرفيت و ازخودبيگانه و در عين حال بيتفاوت نسبت به مفاهيم و روابط انساني و... بيرحم نبود. در واقع نمايش فيلمهايي از اين دست يا «ايزي رايدر» (دنيس هاپر/1969) با همه مستعد بودن فضاي عمومي جامعه باعث تاثيرپذيري آنارشيستي كه آثار و تبعاتش را در رفتارشناسي اجتماعي شاهد باشيم، نميشد. همچنين فاصله و رشد طبقاتي، توجيه منطقيتر خودش را داشت و به رخ كشيدن و نمايش رفاه، اينقدر متظاهرانه و توي ذوقزننده و توام با انحطاط كامل اخلاقي و فاصله زياد ميان فقر و اشرافيت نبود. فرضا جولاندهي نيروهاي جوان در مشاغل اداري و نظامي با حقوق قابل توجه و مكفي، به وسيله اتومبيلهايي مانند مكوان، بيامو، تويوتا در محل سكونتشان يا سطح شهر بود. اما جالب (يا بهتر بگوييم تاسفبار) اينكه در جامعه اين دوران از آن شعارهاي ارزشي و عدالتخواهانه اوايل انقلاب همچون «جامعه بيطبقه توحيدي»، «حكومت مستضعفان» و ترجيح يك موي كوخنشينان به كاخنشينان، به جايي رسيدهايم كه قشري نوكيسه دارندگي و برازندگياش را در اين بحران اقتصادي و اوضاع قمر در عقرب خلقالله و اوج تحريمها، با اتومبيل پورشه و خودنمايي جلوي دوست دختر يا پسرش و... به رخ ميكشد.
اين جماعت لاقيد و عافيتطلب براي پركردن اوقات روزمره زندگي يلخي و بيهويتشان حاضرند همه گونه شلنگتخته بيندازند و طبقات ضعيف و زيردست خود را له كنند و با چپ پرشان براي هر مشكل پيش آمده راهحل پيدا كنند و ككشان هم از هر حادثه ناگواري كه در اين عيش و سرمستي و بيخبري رخ ميدهد، نگزد. اينكه ميگويند پول بادآورده و بيرنج و زحمت، فروپاشي اخلاقي و زوال انساني به همراه دارد، پر بيراه نيست. نمونه دست به نقد اخيرش را در همين حادثه تصادف يك دستگاه پورشه با اتومبيلهاي پرايد و پژو 206 در اصفهان كه منجر به جان باختن راننده جوان بختبرگشته پرايد شده است، شاهديم. واكنش غيرانساني و وقاحتآميز يكي از سرنشينان اتومبيل پورشه مقصر شناخته شده كه خسارت وارده به اين خودروي غلطانداز برايش مهمتر از مرگ يك جوان است و با خونسردي تمام حاتمبخشياش براي پرداخت جرينگي ديه مقتول را جار ميزند، نشان از زوال انساني قشر تازه به دوران رسيدهاي دارد كه جز خودش هيچ كس ديگري را نميبيند. تعميم چنين خصايص منحطي در متن جامعه نامتوازن كنوني، ما را بيش از پيش از حوزههاي اخلاقي و عدالت اجتماعي دور خواهد كرد. روي سخنم با كارگزاران نظام در گذر از چهل سال پر آزمون و خطاست. واقعا چه زماني بهتر از اين ماه مبارك كه تكيه بر عدالتخواهي بزرگمردي چون علي عليهالسلام دارد؟ براي مشخص كردن خطمشي اقتصادي و شيوه زمامداريمان در اين طبقهبندي ناهمگون اجتماعي، آيا عزم و اراده جدي براي از بين بردن فاصلههاي طبقاتي و تصميمگيري قاطع در جهت خاتمه دادن به اين گونه نمايشهاي متفرعنانه و ناعادلانه در كانون اشرافيت كار سختي است؟ در كنار مرگهاي دشمنشكنانه، بياييم يك بار هم كه شده «مرگ بر پورشه و لامبورگيني» را تا زماني كه فقر و نابرابري از اين ملك رخت بر نبسته است، سرلوحه و دستور كار قرار دهيم و به آن عمل كنيم. والله پورشه و فرهنگ طبقاتي مخرب آن هيچ نسبتي با آن جامعه آرماني كه در اوايل انقلاب سنگش را به سينه ميزديم و هشت سال جنگ و دفاع از اين سرزمين به پايش رقم خورد، ندارد.