بازي تاج و تخت
حسن لطفي
قبل از آنكه در باره سريال بازي تاج و تخت بنويسم، بدم نميآيد با هم به دهه 60 برگرديم. به زماني كه امكانات اندك و بگير و ببندهاي آن زمان باعث شده بود تا ارتباط ما با دنياي فيلم و سينما به فيلمهاي تار و بيكيفيتي خلاصه شود كه ديدن و داشتنش جرم بود. يادم نميرود در آن روزها براي نوشتن مطلبي پي فيلم داشآكل ساخته مسعود كيميايي بودم تا آن را با داستان كوتاه صادق هدايت مقايسه كنم. دوستي خبر داد كه فيلم را در خانه يكي تماشا كرده است. از او در باره كيفيت فيلم پرسيدم. با خنده گفت: وقت تماشاي فيلم دو تا نقطه سفيد به نشانه چشم و شبحي به نشانه هيكل رد ميشد و ما ميفهميديم داش آكل يا كاكا رستم در حال رفتن، حرف زدن و جنگ و دعوايند. خوشبختانه حالا ديگر اين طور نيست. هر چند محدويتها برداشته نشده و ممنوعيتها هنوز وجود دارد اما از آنجايي كه بگير و ببندها كمتر و امكانات بيشتر(شايد همين امكانات بيشتر اهل بگير و ببندها را معتدلتر كرده است) شده، دسترسي به فيلمها و سريالهاي باكيفيت به سادگي فراهم شده است. شايد به خاطر همين هر وقت قسمتي از سريال بازي تاج و تخت به دستم رسيده از اينكه فيلم در سالهاي اخير ساخته شده است، احساس خوبي پيدا كردهام؛ احساس خوبي كه اگرچه هنگام تماشاي بعضي از قسمتهاي فصلهاي 7 و 8 كمرنگتر شده اما در كل هميشه وجود داشته است. بدون شك بخش زيادي از اين حس برايم مربوط به داستان پركشش و حضور عنصر تخيل در داستاني به ظاهر تاريخي است. اينكه ميگويم به ظاهر تاريخي به دليل عدم شناختم از تاريخ كشورهاي ديگر است. البته خود بازي تاج و تخت يا بهتر بگويم نزاع بر سر قدرت و تاج و تخت مربوط به زمانه خاصي نيست. نيرنگ، خشونت، دو رويي، دشمن شدن دوستان قديم و .... هر جا كه جنگ قدرت باشد، حضور دارد. اما در بازي تاج و تخت همه اينها با چاشني تخيل شكلي ديدنيتر پيدا كرده است. ناگفته نماند از نظر جابهجايي و حذف شخصيتهاي اصلي و استفاده هوشمندانه از عنصر غافلگيري هم سريال نمونه خوبي است. شايد همه اينها باعث شده تا آن حس خوبي كه از آنها نوشتم به سراغ شما هم بيايد. آن هم در زمانهاي كه سينما و روياهايش ميتواند براي ساعاتي شما را از مشكلات پيرامونتان كه بخش زيادش ناشي از بازي تاج و تختهاي واقعي است، دور كند.