يادگاري «فانوس»
آلبرت كوچويي
نام پرسپوليس پس از انقلاب و باز شدن درهاي ورزشگاهها به روي فوتبال شد پيروزي و تيم تاج شد استقلال. نام استقلال خيلي زود جا افتاد اما نام پيروزي فقط در رسانهها ميآمد و در ورزشگاهها همچنان پرسپوليس بر سر زبانها بود. تاج را آن هنگام باشگاه و تيم شاهانه ميدانستند و پرسپوليس تيم مردمي. آن يك را ستارگان و بازيگران و آوازخوانان و شيك و پيكها طرفداري ميكردند و اين يك را مردم كوچه و بازار و چون شاهينيها به تيم پرسپوليس آمدند به آنها دانشجويان و روشنفكران و مخالفان شاه و تاج اضافه شده، پشتيباني كردند. پرسپوليس آن هنگام در رسانهها مظلوم بود و يكي، دو نشريه آن هم بهگونهاي نيمبند از آن پشتيباني ميكردند. انقلاب كه شد، پروبال پرسپوليس گشودهتر شد. به سليقه دولتمردان ورزشي جاي نام پرسپوليس به اصرار، پيروزي شد. نخستينبار به مدد و اصرار پرسپوليسيهاي آمده در هفتهنامه ورزشي فضيلت، به سردبيري من، نام پرسپوليس را جاي پيروزي گذاشتيم و تندترين عنواني كه در آغاز يك بازي آمد، اين بود: «سرخپوشان به پاخيزيد!» و عنوان آن براي پرسپوليس و با نام پرسپوليس رفت و البته ترشرويي برخيها را هم سبب شد. پس از آنكه فضيلت تعطيل شد، بروبچههاي پرسپوليسي فضيلت، در هفتهنامه فانوس
گرد آمدند. اين بار هم نام پرسپوليس، جاي پيروزي را گرفت. شمارگان فانوس، از پنج هزار نسخه بالاتر نميرفت تا روزي كه شهرآورد پرسپوليس- استقلال به جنجال كشيده شد و قلعهنوعي استقلالي دوست جان جانياش مجتبي محرمي پرسپوليسي را به لگد گرفت و بازي به جنجال كشيده شد. «فانوس» يكشنبه در ميآمد. شنبهشب در ليتوگرافي چاپخانه، آخرين مطالب را جابهجا ميكرديم كه خبر ورزشي راديو از نقره داغ كردن پرسپوليسيها خبر داد و بهگونهاي رييس فدراسيون پرسپوليسيها را گوشمالي داد و استقلاليها را سبك، جريمه كرد. زانوي غم به بغل، در ليتوگرافي بودم. دبير اجرايي چمباتمه زده ناله كرد كه: اين مصطفوي، پرسپوليس را تار و مار كرد. از شادي زدم توي سر همكارم و گفتم: عنوان اول را به من داديد. به ليتوگرافي گفتم همه صفحهها را عوض ميكنيم. صداي اعتراض آنها را نشنيدم، تيتر زدم: «مصطفوي پرسپوليس را متلاشي كرد» و نقره داغشدگان را در صفحه آخر برشمردم. به مدير چاپخانه گفتم چهل هزار تا چاپ ميكنيم. چشمانش از حدقه در آمد: گفت ميخواهي خودت را به خاك سياه بنشاني؟ پنج هزار نسخه كجا، چهل هزار تا كجا؟ گفتم همين است كه هست: چهل هزار نسخه. جماعت چاپخانه به نصيحتم نشستند كه شما به زور پنج هزار تا ميفروشيد. مگر ميشود چهل هزار تا؟ حالا شما ده تا چاپ كنيد.
ميدانستم موج آمده و بايد بر آن سوار شد. هيچ چيز جز اين گزارش و اين عنوان نميتواند پرسپوليسيهاي لرزيده را تسكين بدهد: «متلاشي شدن پرسپوليس! به فريادش بياييد...» «فانوس» در كمال ناباوري همه، چهل هزار تا فروش داشت. چهل هزارتا و فقط ده نسخه برگشتي داشت. آنها هم باران خورده بودند. هفتهنامه «فانوس» خيز بلندش را براي يكصد هزار نسخهاي شدن برداشت و شد «فانوس» كه نام آن را در بازيهاي پرسپوليس فرياد ميكردند. البته در باختها هم، استقلاليها به تلافي مينشستند كه: «فانوسيها كوشن؟ تو سوراخ موشن!»