• 1404 يکشنبه 29 تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6096 -
  • 1404 يکشنبه 29 تير

از مكانيسم ماشه تا رنج آشه!

محمد بلوچ‌زهي

يك-  خاطرم هست ماه‌هاي نخست دولت يازدهم كه نگارنده نيز فعاليت خود را به عنوان بخشدار مركزي نيك‌شهر در سيستان‌وبلوچستان آغاز كرده بود، همزمان شد با تحريم‌هايي كه در دولت نهم و دهم اعمال شده بود و كارگزارانش كاغذپاره خوانده بودندشان. بايد يادآور شد تلخي رنجي كه مردم عادي در پسِ خطوط و حروف ريز و درشت كاغذ همان سياست‌ها و رويكرد مديريتي تحريم‌آور با آن در مواجهه بودند و بسيار دست‌ و پنجه نرم مي‌کردند، مصيبت‌بار است و از ذهن نخواهد رفت.  نخست اگر اجازه بفرماييد در ادامه به شرح واقعه‌اي بپردازيم تأثربار و ناگوار از همين رنجي كه از آن سخن به‌ميان آمد و تجربه مديريتي بسيار تلخ چنين برهه‌اي از زمان در مواجهه‌ با دردهاي بي‌شمار آن مظلوم‌مردمان تهيدست و محروم و مهربان كه براي اندكي التيام درد و رنج خويش در دورافتاده‌ترين مناطق روستايي سيستان ‌و بلوچستان دست‌شان به هيچ بند نبود؛ هاوو يعني بله به هيچِ هيچِ! مردماني كه سال‌هاي متمادي با تبعات زيان‌بار و ويرانگر خشكسالي هفت‌ ساله دست ‌و پنجه نرم کرده بودند و كشاورزي و دامداري خود را كه تنها مفر تداوم حيات در اين جغرافياي خشك و خشن بود از دست داده بودند، حال چه از دست‌شان برمي‌آمد در جنگ تحريم‌ها و معيشت و نان؟! در جنگ تحريم‌ها و طبيعت و جان؟! در اين سرزمين آفتاب ‌سوخته‌ و بي‌سامان؟ هاوو يعني بله چه از دست خالي‌شان برمي‌آمد؟! چه مي‌توانستند بكنند آن عده از مردمي كه حتي تصور درستي از تحريم نداشتند و از دل مناطق دشوار نه پا و پول آمدن به شهرهاي اطراف را داشتند و نه توان تهيه آذوقه و مايحتاج گران را. به قول ما بلوچان پايين مي‌رفتند دل سخت زمين بود و بالا مي‌آمدند سقف بي‌انتهاي آسمان.  خير باشد. بگذريم و بگذاريم اين روايت تلخ و كوتاه با كمك كلمات شكل بگيرد و رنج‌ها عيني‌تر عيان گردند و دردها خود به سخن درآيند و از خفاي تحريم‌هايي كه آن زمان حيات اين مظلوم‌مردمان را دشوار ساخته بود سر برآورند و ملموس‌تر شوند تا بلكه ديگر تاريخ محكوم نشود به تكرار. هاوو يعني بله داغ آن سياست‌هاي زيان‌بار تازه نگردد بر دل اين مردمان!  حال مي‌پردازيم به شرح مأوقع يكي از هزاران سرگذشت تلخ و مصيبت‌بار انسان‌هايي كه صداي درد و رنج و گرفتاري‌شان در هياهوي همان سياست‌هاي خارجي ماجراجويانه و رويكرد مديريتي تحريم‌محور گم شده بود و ناله و آه و فغان‌شان هم در پس پيچ ‌و خم راه‌هاي دور و دراز و كوه‌هاي سر به ‌فلك كشيده سيستان ‌و بلوچستان ناديده مانده بود و ناشنيده. هاوو يعني بله ناديده و ناشنيده و گم‌وگار! دو- به گمانم چند سالي از عمر دهه نود گذشته بود و اگر اشتباه نكنم همان ماه‌هاي نخست سالِ سوم اين دهه بود يعني نيمه نخست 1393، عايشه ‌نامي كه ما بلوچان «آشه» مي‌ناميمش را ملاقات كردم و سپس آشنا شديم با درد و رنج و مشقت‌هاي او و خانواده‌اش و نيز هم بعدها به مرور زمان و به واسطه شكل‌گيري مراودات طولاني اداري با «آشه» به واسطه همين شناخت‌ نه تنها شناختيم ايشان را بلكه لمس کردم بسيار رنج‌هاي انساني اين جغرافياي دور مانده از وطن را. هاوو يعني بله رنج‌هاي انساني يك جغرافياي دور مانده از وطن كه حتي پاي آمدن تا شهر را براي پيگيري اسناد هويتي خويش و بي‌شناسنامه‌دار شدن‌شان نداشتند. «گو» يكي از ده‌ها ده و روستاهايي بود كه اگر چه تا قبل از پذيرش مسووليت خويش در دولت يازدهم منِ بومي نيز حتي نامش را يك ‌بار نشنيده بودم بلكه قبل از بازديد از آن ده هرگز تصور نمي‌کردم كه آدمي قادر باشد در هيچ تداوم کند حيات خويش را. در نيستي‌ بجويد هستي خويش را. بي‌نيازهاي نخستين هرم مازلو كه همان آب و غذاي كافي است از سر بگذراند زيست خويش را. بي‌آب و راه و لقمه‌اي غذاي معمولي. هاور يعني بله سال‌ها بي‌هيچ زندگي كند در دل دره‌اي كه نه راه پس داشته باشد و نه راه پيش! و دست ما نيز خالي بود براي گشايش راه و ساير مشكلات به خاطر كمبود بودجه و تحريم‌ها. سرتان را به‌ درد نياورم. به «آشه» برمي‌گرديم. همان زن ميانه‌سال و مغموم گشته از زخم وصال. همو كه از بخت بد روزگار بيوه مانده بود با چهار سر عائله قد و نيم‌قد و رها و يكه و تنها. يكي از همان چهار فرزندش مبتلا شده بود به دردي جانكاه. به مرضي كه راه علاجش را در ده بي‌راه و در شهر و استان خويش نيافته بود حالا ناچار بود فرسنگ‌ها آن ‌سوتر رفت ‌و آمد كند در پي سلامتي دلبندش. به شيراز. با كمك خيريه‌اي خدمات‌رسان به كودكان و خيران راه درمان و حمايت از «آشه» و خانواده‌اش را پيش گرفتيم. حالا فرزند «آشه» به كلاس درس برگشته بود پس از وقفه‌اي چند. در طول درمان استعداد عجيبش در نقاشي مددكاران و كادر درمان و استادان نقاشي را به شگفتي آورده بود. به تحسين. هاوو يعني بله سرطان عامل كشف استعدادش شد و همان نيز البته عامل مرگش. جسم نحيفش ديگر فقدان داروي ناشي از تحريم‌ها را نتوانست دوام بياورد. عمرش قد نداد به برگزاري نمايشگاه و نمايش آثارش. استعدادي كه دير كشف شد و زود رفت. اين واقعه مشتي نمونه خروار است از خسارت‌هاي جاني ناشي از تحريم‌ها.

سه-  جان كلام؛ حال كه در پساجنگ باز نگراني از فعال‌سازي مكانيسم ماشه بالا گرفته و اتفاقا همين به‌ تنهايي مشمول مي‌شود همان مصيبت تحريم‌ دارويي را، بد نيست به ‌خود يادآور شويم مرگ تراژديك دختر «آشه» و بسياري ديگر از دختران و پسران و مردان و زنان اين وطن را كه صرفا به خاطر نبود دارو جان عزيزشان را از دست دادند. بماند مرگ‌هاي بسياري ديگر كه حتي به خاطر ضعف اقتصادي خانواده‌ها اين فرصت را نيافتند تا به پزشك مراجعه كنند و داروخانه به داروخانه پي دارويي كمياب و ناياب بگردند و پيش از آنكه بميرند چنان كشف كند سرطان استعدادهاي‌شان را.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
تیتر خبرها
وفاداري به ايران 63 هزار سال قدمت سكونت انساني در ايران پروژه خاموش براي تغيير موازنه در شامات؟ جاده توسعه نقشه راه بغداد براي عبور از نفت روايت، امكانِ ايستادگي ماست منافع امنيتي انگليس، راه‌اندازي «فتنه‌ مسلحانه»در ايران و «تجارت معكوس» در هندوستان است قدرت دفاعی و بازدارندگی ایران آقابالاسر قانوني! سر فرصت از نيروهاي مسلح تشكر كنيم! جنگ 12 روزه خطاهاي تحليلي و تصميمي شکاف میان دیپلماسی جولانی و واقعیت های میدانی هر وقت فهميدي اشتباه كردي برگرد از مكانيسم ماشه تا رنج آشه! كاتاليزور پرونده اتمي ايران دو زمين‌لرزه با بزرگاي ۴.۸ در شرق البرز بعد از ۱۳۵ سال تجسم شوخشنگي و ساده دلي و خوش قلبي تسليحات امريكا و موازنه قدرت درجنگ روسيه و اوكراين پروژه ۱۷ ميليارد دلاري كه منطقه را دگرگون می‌کند سر فرصت از نيروهاي مسلح تشكر كنيم! جنگ 12 روزه خطاهاي تحليلي و تصميمي شکاف میان دیپلماسی جولانی و واقعیت های میدانی هر وقت فهميدي اشتباه كردي، برگرد از مكانيسم ماشه تا رنج آشه!
کارتون
کارتون