كاتاليزور پرونده اتمي ايران
علي ودايع
ديپلماسي در پرونده اتمي ايران متحمل ضربات كشندهاي شده است. چانهزنيهاي آشكار و پنهان براي رسيدن به يك توافق وضعيتي حياتي است كه همواره در دستور كار بوده اما چشمانداز آينده بهشدت مبهم است. در شرايطي كه تهران به دنبال مذاكره و توافق با امريكا بود؛ ابتدا قطعنامه شوراي حكام صادر شد تا در ادامه اعمال فشار سخت، اسراييل به ايران حمله كند. اقدام امريكا عليه تاسيسات اتمي ايران هم ضربه ديگري بر پيكر ديپلماسي بود. ظاهرا تهران و تلآويو ترك مخاصمه كردهاند اما نبرد در منطقه خاكستري و نوع جاهطلبيهاي اسراييل امكان وقوع جنگ را گزينهاي داغ نگه ميدارد. براي ترسيم يك چشمانداز كلي بايد دقت داشته باشيم كه هر يك از بازيگران اصلي (ايران، امريكا، اسراييل و تروييكاي اروپايي) منافع ملي و ملاحظات امنيتي خاص خود را دنبال ميكنند. فراموش نكنيم كه چين، روسيه و كشورهاي منطقه نيز به عنوان بازيگران نامريي ايفاي نقش ميكنند. آنچه مشخصا توجهها به اروپا را برجسته ميكند؛ نقش تروييكا در صدور قطعنامه شوراي حكام و بازي مكانيسم ماشه است. ميتوان گفت كه بريتانيا، فرانسه و آلمان تلاش ميكنند در پرونده اتمي ايران با بازي در زمين امريكا، سهمخواهي در آينده خاورميانه را تضمين كنند. رايزني «سيدعباس عراقچي» وزير امور خارجه ايران با همتايان انگليسي، آلماني و فرانسوي خود در حضور «كايا كالاس» مسوول سياست خارجي اتحاديه اروپا نشان ميدهد كه تهران همچنان ديپلماسي فعال با تروييكا را حفظ كرده است اما اين روند هم به علت حمايت آنها از حملات صهيونيستي با مخاطره مواجه است.
بازي با ماشه
سازوكار بازگشت خودكار تحريمها، يكي از اركان اصلي توافق هستهاي برجام (برنامه جامع اقدام مشترك) بود كه در سال ۲۰۱۵ بين ايران و گروه ۱+۵ (امريكا، بريتانيا، فرانسه، آلمان، چين و روسيه) منعقد شد. هدف اين ساز و كار، اطمينان از پايبندي طرفين به تعهدات بود. طرف مقابل دنبال اين تضمين بود كه در صورت نقض تعهدات، امكان بازگشت سريع تحريمهاي بينالمللي شوراي امنيت سازمان ملل را فراهم كند. امريكا در دوران ترامپ، پس از خروج از برجام، تلاش كرد تا با استناد به اينكه هنوز يكي از «كشورهاي مشاركتكننده» در قطعنامه ۲۲۳۱ (قطعنامه تاييدكننده برجام) است، اسنپبك را فعال كند. اين اقدام با مخالفت شديد ساير اعضاي برجام (تروييكاي اروپايي، روسيه و چين) مواجه شد كه استدلال ميكردند امريكا با خروج از برجام، ديگر حق فعال كردن اين سازوكار را ندارد. اين موضوع به يك بحران ديپلماتيك در شوراي امنيت تبديل شد و نشان داد كه حتي ساز و كارهاي طراحي شده براي «مكانيسمهاي حقوقي»، در بستر رقابتهاي قدرت و منافع ملي، ميتوانند به ابزار كشمكش تبديل شوند. حالا اروپا انگشت روي ماشه گذاشته است.
تغيير جانمايي اروپايي
اروپاييها در عرصه روابط بينالملل جايگاه گذشته خود را از دست دادهاند اما در معادلات مبتني بر ساختار حقوق بينالملل بهشدت تاثيرگذار هستند. آنها كه همچنان در چارچوب ارزشهاي ليبرالي رفتار ميكنند دنبال اتحاد در صفبندي بلوك غرب و بازتعريف رفتاري هستند. بايد درك درستي از تغيير جانمايي اروپايي داشت تا به فهم از رفتار آنها در پرونده ايران برسيم. نكته حائز اهميت در رفتار پرخاشگرانه اين روزهاي اروپا اين است كه آنها گمان ميكنند ايران در جنگ اوكراين حضوري مستقيم داشته است درحاليكه مستندي براي اين ادعا وجود ندارد. قبل از جنگ اوكراين، اروپا تمايل بيشتري به احياي برجام داشت تا از بحران هستهاي جلوگيري كند.چارچوب رفتاري واشنگتن نشان ميدهد كه امريكا تروييكاي اروپايي را به عنوان متحداني با منافع مشترك در حفظ نظم بينالمللي (تحت رهبري امريكا)، اما با قدرت و ظرفيت نفوذ كمتر، ميبيند. امريكا همواره انتظار دارد اروپا در تلاشها براي مهار ايران (چه از طريق ديپلماسي و چه از طريق تحريم) مشاركت فعال داشته باشد. اروپا به عنوان يك شريك در ناتو و با منافع مشترك در خاورميانه در فشار بر ايران همراهي كرده است. در تعاريف استراتژي واشنگتن، ايران، روسيه، چين يا حتي كرهشمالي اعضاي ائتلاف كشورهاي ساختارشكن محسوب ميشوند كه اروپا بايد در جهت حفظ انسجام بلوك غرب مقابل آنها رفتار كند. در قلب اين معادله، امريكا متاثر از رفتاري كه در پرونده جنگ اوكراين با اروپا دارد؛ ميخواهد تروييكا در پرونده ايران و وضعيت خاورميانه ايفاي نقش كند. به طور كلي، امريكا اروپا را به عنوان متحدي مهم اما تابع در مسائل استراتژيك ميبيند كه بايد در راستاي منافع كلان امريكا و غرب عمل كند. اروپا نيز با درك محدوديتهاي قدرت خود در برابر امريكا، تلاش ميكند در عين حفظ استقلال نسبي، با واشنگتن همكاري كند.
فعل و انفعالات اروپايي
گفته ميشود كه احتمالا مذاكراتي به زودي بين ايران و تروييكاي اروپايي برگزار خواهد شد. واقعيت اين است كه تاثير مذاكرات ايران و اروپا بر انعطاف ترامپ بسيار محدود است اما توانايي اقناع واشنگتن را همچنان در اختيار دارد. شخص «دونالد ترامپ» با اولويت بخشي به «اول امريكا» رفتار ميكند؛ در اين اتمسفر فكري، اروپا ميتواند فضاي مثبتي از چانهزني با تهران تصوير كند يا فضا را به سمت تخاصم بيشتر سوق دهد. نكته ذهني براي اروپا در فضاي سختي كه ترسيم شد اين است كه تهديدهاي وقوع جنگ بزرگ براي آنها به مراتب سختتر است. خاورميانه شاهرگ حياتي انرژي جهان است. هرگونه جنگ گسترده ميتواند به اختلال جدي در عرضه نفت و گاز، افزايش سرسامآور قيمتها و بحران انرژي در اروپا منجر شود، بهويژه با توجه به وابستگي كنوني اروپا به منابع انرژي جايگزين پس از جنگ اوكراين. اروپا در صورت وقوع جنگ، بهشدت تحت تاثير پيامدهاي منفي قرار خواهد گرفت و بقاي منافع حياتي خود (اقتصادي و امنيتي) را در خطر خواهد ديد. به همين دليل، اروپا همواره تلاش كرده است تا از وقوع جنگ در خاورميانه جلوگيري كند و راهكارهاي ديپلماتيك را ترجيح دهد. رفتارشناسي تروييكا نشان ميدهد همانطور كه يك كاتاليزور شيميايي سرعت واكنش را افزايش ميدهد و مسير واكنش را با انرژي فعالسازي كمتر فراهم ميكند. همانطور كه تصوير شد؛ تروييكا مانند يك كاتاليزور شيميايي كه نميتواند يك واكنش غيرممكن را ممكن كند، نقش اروپا نيز محدوديتهايي دارد. فهم فضاي ذهني اروپا، تابآوري تهديد و ارسال سيگنالهاي صحيح امكان مديريت تخاصم را دراختيار تهران قرار ميدهد. در مجموع پوياييهاي رقابتي بين اين بازيگران، چشمانداز را مبهم ميكند. هرگونه توافقي كه حاصل شود، بيشتر به مثابه يك «تعادل موقت قدرت» است تا يك صلح پايدار و همواره در معرض تغيير و نقض قرار خواهد گرفت، زيرا منافع اساسي و بلندمدت طرفين در تضاد است. اقدامات متقابل ذيل الگوريتم رفتاري پيچيده ترامپ، بحث غنيسازي صفر، توسعهطلبي تهاجمي اسراييل نيز اين چرخه رقابت را تشديد ميكند.
كارشناس روابط بينالملل