تجسم شوخشنگي و ساده دلي و خوش قلبي
ابوالفضل نجيب
به گمانم نسل نوعي من همايون را از سنين شش، هفت سالگي و با تماشاي فيلم سلطان قلبها به حافظه خود سپرده باشد. آنچه همايون در اين فيلم از خود ارايه داد در پيوند با جامعه و مخاطباني بود كه اساسا چنين تيپهاي تا حدود زيادي ميتوانست اشتياق و رغبت آن را براي رفتن به سينما برانگيزد. «سلطان قلبها» اگر تبديل به يك اتفاق و نقطه عطف در سطح هرم سينماي آن زمان و حتي تا امروز شد، بخشي از جذابيتها و لحظات سرخوشانه و هم اندوه و نمايش پرتافتادگي و آوارگي شخصيتهاي اصلياش را ميتوان مرهون حضور همايون و آن تيم سه نفره آواره و دورهگرد، اما خوش قلب و شوخشنگ دانست. از دلايل توفيق اين تيم سه نفره كه همايون از همه برجستهتر نمود داشت، ميتوان به تكرار اين تركيب در فيلمهاي سطحي يا تجاري اشاره كرد. هر چند موفقيت اين تركيب در سلطان قلبها تكرار نشد، با اين حال همايون را در حافظه چند نسل و حتي تا امروز ماندگار كرد. شايد تقدير و سهم او در سينماي ايران بيش از اين نبوده، اما از اين منظر سرنوشت او بسيار شبيه اغلب بازيگراني رقم خورد كه برخي در عين داشتن توانمندي و استعداد و داشتن استحقاق براي ديده شدن در سطوحي بالاتر، اما به دلايلي نامعلوم در چنبره همان سطح هرم فرضي سينما باقي ماندند. همايون اما اين شانس و فرصت را پيدا كرد كه به يمن برخي شباهتها و مهمتر از همه هوشمندي شادروان ميرلوحي يكي از نقشهاي پيچيده رمان موشها و آدمها در فيلم تپلي را بازي كند.
همايون در سينماي ايران بازيگر متفاوتي نبود و البته معمولي بودن او به معني ناديده گرفتن او نيست. در سينمايي كه هرم فرضي آن بر سه بخش سطح و بدنه و راس قابل تقسيمبندي بود و هنوز هم هست و سطح كمي توليدات راس با بدنه فاحش و به همان نسبت راس با سطح عميق و غير قابل مقايسه، بدون ترديد كمتر بازيگراني هر چند توانا ميتوان يافت كه در چنين تقسيمبندي واقعي جايگاه همواره ثابت و در عين حال تماما قابل دفاعي هم به لحاظ ارزشگذاري فيلمها و هم كيفيت بازي از خود به جا گذاشته باشند. آنچه از كارنامه پر و پيمان همايون به جا مانده، حكايت از حضور بيوقفه او در بازه زماني بيست ساله يعني از سال 1338 تا 1357 دارد. حضور در بيش از نود فيلم سينمايي كه اغلب با نقشهاي تكراري و كليشهاي همراه بود. از اين زاويه او بيشتر در سطح هرم فرضي سينما داوري و ارزيابي ميشود. البته با حضور غيرمنتظره و بازي خيرهكننده در تپلي توانست خود را در خاطره و حافظه منتقدين و مخاطبان جدي سينما ثبت كند. تپلي در آن سالها فيلمي در ميانه بدنه و راس هرم فرضي تقسيمبندي و ارزيابي شد. ميرلوحي فيلم را با اقتباس از رمان موشها و آدمهاي جان اشتاين بك ساخت. همايون در اين فيلم نقش جوان خل و چلي را بازي ميكند كه به نوازش كردن چيزهاي نرم علاقه جنونآميز دارد. نكته قابل اشاره درباره بازي همايون در اين نقش بازي به ظاهر تكراري است. آنچه اما نقش و بازي او را نه متفاوت كه به يادماندني ارتقا داد، التقاط هوشمندانه ميان يك كاراكتر و كليشههاي تكراري و حتي با همان فيزيكال آشنا در بيان و لودگيهاي هميشگي با شخصيتي كاملا متفاوت و بلكه متضاد بود كه برساخت و خلق آن در ابعاد لني موشها و آدمها كار دشواري بود. تپلي در كارنامه همايون يك استثنا بود و هرگز تكرار نشد و شايد به همين علت در كارنامه او همواره به چشم ميآيد. همايون البته در حد تجربه در چند فيلم موسوم به كلاه مخمليها هم بازي كرد. از اين ميان ميتوان به آقاي جاهل اشاره كرد.
همايون در نقش تپلي بر ساختي ايراني از شخصيت لني اسمال است. شخصيتي درشت اندام و نيرومند اما از لحاظ ذهني عقبافتاده و سادهلوح كه توانايي كنترل بر رفتارهاي خود را ندارد. اين ضعف لني وقتي بحرانساز ميشود كه او در برابر سطوح و چيزهاي نرم به طرز جنونآميزي حساسيت دارد. انتخاب همايون براي اين شخصيت گذشته از شباهت فيزيكال به ويژگيهاي تيپيكال همايون و نقشهايي مربوط ميشد كه همايون در اغلب آنها تثبيت و در حافظه مخاطبان او جا افتاده بود. آنچه همايون را در قالب اين تيپ جذاب و دوست داشتني كرده بود، هيكل درشت اندام و چاق او در تضاد با ويژگيهاي شخصيتي از جمله سادهدلي، مهرباني، گذشت و بسياري خصوصيات انساني بود كه همگي در انتخاب صدا و لحن و شوخيهاي ساده، اما با مزه او را دوست داشتني ميكرد. همايون در نقش لني با همين زمينههاي آشنا انتخاب شده بود. آنچه ميرلوحي به اين تيپ آشنا افزود و آن را تبديل به يكي از شخصيتهاي محوري كرد، عبور او از سطح تيپ ساده و تكراري به شخصيتي همواره در مرز بحرانآفريني و تنش بود. آنچه اين وجه شخصيتي او را پيچيده ميكرد، بلاهت و عقبماندگي او در مقابل و تقابل با شخصيتهاي مرموز رمان و فيلم ميرلوحي بود. يكي از كدهاي تكراري همايون در اغلب كمديهايي كه بازي ميكرد، حركات باز پنجههاي او به سمت مقابل بود كه برخي شوخيهاي حركتي او را شكل ميداد. ميرلوحي از همين حركت كليشهاي و تكرارشونده در راستاي ايجاد دلهره و ترس استفاده كرد. هر چند همايون در تپلي نقشي فراتر از آنچه تا آن زمان بازي كرده بود ارايه كرد، اما در همين حد و اندازه متوقف شد. هر چند بازي او در فيلمهايي مثل طوقي نوعي سنتشكني و آشنازدايي محسوب ميشود، با اين حال در مقايسه با تپلي هرگز به چشم نميآيد.
آنچه از او در بعد از انقلاب و بهرغم اجحافهايي كه در حق او شد و بسيار ناروا هم بود، برخلاف آن تيپ شلوغ و شوخشنگ اغلب فيلمهايش، شخصيت موقر و آرام و كم حرف و بيتوقع و اما ناظر بر رخدادهاي سينمايي بود. او سالها پيش در گفتوگو با خبرآنلاين درباره اوضاع بعد از انقلاب گفته بود، در دهه ۶۰ ممنوعالكار شده و از آن زمان تا سالها در هيچ فيلمي بازي نكرده و امورات زندگياش را با رستورانداري گذرانده، با اين حال آنچه مايه دلخوشي او در اين سالها بوده اينگونه بر زبان جاري ميكند:
«ما را ممنوع كردند، اما مردم هنوز به ما لطف دارند و گهگاه ميبينم نوجوانان و جواناني كه اصلا بعد از انقلاب به دنيا آمدهاند تا مرا ميبينند، ميگويند: سلطان قلبم تو هستي!» همايون از تك و توك بازماندگان سينماي قبل از انقلاب و به تعبيري پيشكسوتان سينماي اين مملكت بود كه در گمنامي از ميان ما رفت، اما بيترديد تا نسلهاي زيادي بعد از ما همچنان باقي خواهد ماند. همانگونه كه درباره دلايل جاودانگي بينوايان گفته شده تا زماني كه فقر و نابرابري در جهان باشد بينوايان و هوگو باقي خواهند ماند، ميشود درباره او نيز چنين گفت، تا زماني كه ساده دلي و خوش قلبي و مهرباني آرمان انساني باشد، همايون تصوير و تجسم و نماد اين آرمان بر ذهن ما باقي خواهد ماند.