آفريننده پرديسهايي بر پرده
علياصغر شعردوست
نقاشی ايرانی تاكنون كمتر توانسته مرزها را درنوردد و وجهه جهانی كسب كند. از زمان صفويه با فرستادن نخستين هنرآموز نقاشی به مغرب زمين، نقاشی ايرانی كمكم از هنر نقاشی مغرب زمين متاثر شد تا بدانجاكه در دورهای از تاريخ فرهنگ ايران، نقاشی ما به شدت به فترت دچار شد و نقاشی مغرب زمين اكثر قريب به اتفاق عرصهها را به خود اختصاص داد. سخن بر سر نيك و بد نقاشی مغرب زمين نيست، اما نكتهای كه بايد بدان توجه داشت، اين است كه مبانی اين هنر از مجموعه فرهنگ و تمدن و ايستارهای اخلاقی و سياسی و اجتماعی آن تمدن اخذ شده و خاص همان حوزه است و نام همان اقليم را بر پيشاني دارد و به يقين با نقاشی ايران و هند و چين از اين وجه تفاوت بسيار دارد. همين قضيه در باب نقاشی مشرق زمين صدق ميكند. هجوم و سيطره فرهنگ غرب بر شرق تمام هويت فرهنگي مشرق زمين را تحتتاثير قرار داد و مولود را از بستر و منشا خويش جدا كرد. نقاشی ايراني كمتر امكان تبيين و توضيح و تحكيم موقعيت خويش را پيدا كرده است و هجوم فرهنگ مغرب زمين كيان اين بخش از هنر ما را جدا مورد تهديد قرار داد.
اما در اين ميان، نوآوری و خلاقيت و پايداری و اعتماد به نفس گروهی معدود باعث شد در هنگامه رنگ باختنها و يكدست شدنها، نگارگری ايرانی هويت مستقل خويش را بازيابد. اين بازيابی موجب شد كه اين هنر شناسنامهای كاملا اصيل داشته باشد. نام ايران با نگارگري مينياتور و نام اين نوع از نگارگري با سرزمين ايران پيوند جدا ناشدنی برقرار كرده است. آنان كه به سودای جهانی شدن، مبانی فرهنگ خويش را يا فراموش كردند يا به آن كم اعتنا بودند، دريافتند كه اگر در اين بازار مكاره جهانی شدن، مقدور و ميسور باشد جز با تكيه بر مبانی فرهنگ اصيل اسلامی-ايرانی چنين امری صورت پذير نيست يا بذل توجه به اين كيمياست كه میتوان راهی به جايی گشود و بنبست حادث شده را شكست. نگارگری استاد فرشچيان در زمره اين كوششها بود. هنر استاد تحسين همه صاحبنظران را برانگيخته است و همگان با نظر اعجاب به خلاقيت مردی مینگرند كه معنويت و پارسايی و عشق را دستمايه كار خويش قرار داده و آثار او جلوه شهود و كمال شده است. تابلوهای استاد سفر به ملكوت است؛ گذار از ديار رنگ و خط به ديار اشراق و نور. رنگها با بیرنگی در میآميزند، خطها به ماورا جريان میيابند، شكلها از شهود به غيب سفر ميكنند. نگارگري استاد، امتداد بيان سرّ خليفهاللهی آدمی است. او با هنر خويش كمال هنرمندي خالق را به تصوير ميكشد كه چگونه از گوشت و پوست و پي و استخوان، نور و رنگ و بيرنگي به منصه ظهور در میآيد، چگونه در سماع پرشور رنگها و خطها خرقه تن پاره ميشود و روح امكان عروج به لا مكان پيدا میكند.
نقاشی استاد، سفر در روضه قدس است. درختها همه از ميوه معرفت، گرانبار و در جويها مي عشق در جريان است و آسمان را پوششی از حكمت و خردمندی جلا ميدهد. نقاشی استاد سخن است بدون كلام؛ سخن گفتن نگاه است. «حرف و صوت را بر هم زدن»، «جور ديگر ديدن» در نقاشی استاد مجال تجلی میيابد.
نقاشی استاد سند فرهنگ اصيل اسلامی ماست. مردم ما با نگارههای ايشان گردن میافرازند و اين همه نيست، مگر تجلی معنويتی كه جان او با آن درآميخته است. مگر میتوان از چيزي سخن گفت، مقولهای را بدين شگفتی تصوير كرد، بیآنكه با آن زيسته باشی و با جان و روحت در آميخته باشد. همين همدمی و موانست با اشراق و معنويت است كه نقاشی استاد را اينچنين با عالم ماورا پيوند زده و آن را به صورت شطی از نور و سرور و روشنی درآورده است.
استاد فرشچيان در مراسم دريافت نشان درجه يك فرهنگ و هنر با اشاره به جملهای از مقام معظم رهبری گفتند هر پيامی وقتی ماندگار میشود كه جامه هنری بر خود بپوشد.
مرحوم حضرت آيتالله هاشمی -رييسجمهور محترم وقت- نيز برخورداری از مايههای عميق اسلامی و عرفانی را مهمترين ويژگي تلألو آثار استاد فرشچيان دانستند.
اهدای مدال درجه يك فرهنگ و هنر توسط رياست جمهوری به جناب ايشان، احترام به فرهنگ و هنر و معنويت است. پاس داشتن حرمت قلمی است كه جز برای گشودن دری از روشنی و اشراق، با پرده آشنا نشده است. احترام به هويت و اصالت ماست؛ احترام به حرمت پاسداران فرهنگي است كه در زمانه پرستيز و بیرحم، به نگاهبانی از هويت اسلامی و فرهنگي ما برخاستهاند. نقش نگاهبانان فرهنگ اسلامی ايران در اين دوره نقشی تاريخی است. فرهنگ مسلط جهانی در پي يكپارچه كردن فرهنگ بشری است. بهرهگيری از تكنولوژيهای پيشرفته توان آنان را گسترش داده است. در اين ميان نقش فرهنگهايی كه روزگاري در شكلدهی فرهنگ جهان انسانی سهيم بودهاند، روز به روز دستخوش تغيير و دگرگوني میشد. حركت گروهی پرشتابتر میشد و بعضی فرهنگها به تدريج از گردونه خارج میشدند. فرهنگ درخشان و پربار اسلامی ايران دير زمانی در شكلگيري فرهنگ جهانی سهمی عمده و بخش عظيمی از جهان را در سيطره خود داشته است. برای ادامه اين حركت و باقی ماندن در عرصه فرهنگ جهانی و حذف نشدن، بايد به كوششی مضاعف دست بزنيم. حرمت نهادن به استاد فرشچيان عملی در جهت ماندن در عرصه فرهنگ جهانی است؛ زيرا هنر استاد در عين اينكه شناسنامه و هويت اسلامی-ايرانی دارد فراتر از عصرها و مرزها در جريان است.
اين حركتها بايد ادامه يابد. اگر خواهان سهيم شدن در بنای تمدن جديد انسانی هستيم، بايد به كسانی كه در معماری فرهنگ و تمدن و هنر دستی دارند، به چشم احترام نگريسته شود. اكنون كه استاد فرشچيان در عالم بقا مأوا گزيدهاند، به روان آن چهره ماندگار درود ميفرستيم.
روانش شاد باد