• 1404 شنبه 15 آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6207 -
  • 1404 شنبه 15 آذر

نابغه ديوانه‌اي كه با پتك مي‌انديشيد

مهدي آزموده

اشاره: كتاب «فريدريش نيچه: زندگي‌نامه‌اي فلسفي» اثر جوليان يانگ با ترجمه محمد دهقاني به همت نشر ني منتشر شده است. اين كتاب كامل‌ترين زندگينامه اين فيلسوف بزرگ و بحث‌برانگيز آلماني است كه تاكنون نگاشته و به فارسي ترجمه شده است. جوليان يانگ (متولد 1943) فيلسوف امريكايي در اين كتاب كوشيده شرحي دقيق و جزيي از انديشه‌هاي نيچه در بستر زندگينامه او ارايه كند، كاري بسيار مهم براي معرفي فيلسوفي كه معتقد بود فلسفه هر فيلسوفي، در واقع زندگينامه او است. از يانگ آثار ديگري نيز به فارسي ترجمه شده كه از آن ميان مي‌توان به «شوپنهاور» و «فلسفه تراژدي» با ترجمه حسن اميري‌آرا و «فلسفه هنر هايدگر» با ترجمه امير مازيار و «فلسفه قاره‌اي و معناي زندگي» با ترجمه بهنام خداپناه اشاره كرد. 

از نيچه عارف تا انساني دردمند
چنانكه داريوش آشوري به ‌درستي اشاره كرده، نخستين تلاشي جدي براي بازگرداندن «چنين گفت زرتشت» به فارسي به كوشش محمدباقر هوشيار صورت گرفت، اما ترجمه او هيچ‌گاه به چاپ نرسيد؛ آنچه در دهه 1330 به عنوان اولين نسخه منتشر شده از زرتشت نيچه به بازار آمد، ترجمه حميد نيرنوري بود. اين ترجمه در بستر فرهنگي ايران آن زمان معناهاي خاصي يافت: همنامي «زرتشت» نيچه با پيامبر ايرانيان، باعث ايجاد عطش و ارتباطي نمادين در ميان خوانندگان شد، طوري كه بسياري آن را نه فقط به‌ مثابه يك اثر فلسفي، بلكه حتي به مثابه بازخواني متني آريايي - حكمي از زرتشت پيامبر مي‌ديدند.
در آن دوران، جامعه ايراني هنوز از سنت فلسفي مدرن نيچه مطلع نبود و هنوز فلسفه نيچه براي كتاب‌خوان‌ها حتي معنا و بافتي نداشت كه در غرب براي او شكل گرفته بود. به همين خاطر، تجربه اوليه خوانش نيچه در ايران بيشتر به تفسير سنتي، عرفاني يا حكمي نزديك بود تا تحليل فلسفي‌ - تفكري در متن زندگي و انديشه او. زرتشت نيچه به لحاظ متني مي‌نمود كه عرفان باشد و راه طريقت را نشان دهد. اما پژواك درون آن متفكري متفاوت را نشان مي‌داد كه ظاهرا قرار نبود به اين سادگي‌ها به چنگ بيايد. اين همان خلئي است كه با گذشت زمان كمرنگ‌تر شد، وقتي ترجمه‌هاي ديگر آثار نيچه منتشر شدند و ادبيات فلسفي پيرامون او در نقد مسيحيت، اخلاق، دموكراسي، دين و فرهنگ مدرن رشد كرد؛ اگرچه جاي يك تحقيق جامع هنوز وجود داشت.
كتاب «فريدريش نيچه: زندگي‌نامه‌اي فلسفي» اثر جوليان يانگ، به ترجمه محمد دهقاني و چاپ نشر ني، دقيقا كوششي براي پر كردن همان خلأ است. يانگ در اين اثر در خلال شرح زندگي و روزمره‌هاي فريتس (عنوان مصغر نيچه در كودكي و جواني)، بلكه با پيوند ميان تجربه‌هاي اگزيستانسيال در زندگاني شخصي او (تجربه‌هاي جسمي، بيماري، عشق، روابط) و فلسفه او (آثار، مفاهيم بنيادين) را ايضاح كند. كتاب، سفري مداوم و دوراني ‌است با فيلسوفي رنجناك براي ورود به بافت‌ اجتماعي، فرهنگي و تاريخي دوران او تا با دركي از مختصات فكري و فرهنگي اروپايي و جهان آلماني‌زبان آن دوران؛ تا با حلول و حيات مفاهيم نيچه‌اي نه صرفا به عنوان يك فيلسوف خاموش در حال مطالعه، بلكه به عنوان انساني با رنج‌ها، شكست‌ها، شورها و روياها در ميان جاده‌ها و قطارها و هتل‌ها و سر ميز شام و حتي كنار يك تخته سنگ در سيلورپلانا كه نخستين انديشه «بازگشت جاودانه» آنجا به ذهنش خطور كرد، همراه شود.
نيچهِ زندگي‌نامه‌اي: فيلسوفِ فيلولوژيست
نيچه در دانشگاه به‌طور رسمي فيلسوف نبود، بلكه فيلولوژيست (زبان‌شناس كلاسيك؛ عالم فقه‌اللغه) بود؛ اين واقعيت مهمي است كه يانگ در تحليل خود بر آن تاكيد مي‌كند. شغل دانشگاهي او در دانشگاه بازل فيلولوژي كلاسيك بود، نه كرسي فلسفه و تلاش‌هاي او براي تبديل شدن به استاد فلسفه در آغاز راه چندان موفق نبود. دانش او از تاريخ فلسفه محدود بود: به گفته يانگ، نيچه جز «ريطوريكا» ارسطو اثر ديگري از او نخوانده بود و ميان فيلسوفان معاصر، او اثر اصلي شوپنهاور را مطالعه كرده بود، اما مطالعه گسترده‌اي از فيلسوفان هم‌عصر نداشت. اين تركيب - فيلسوفي كه از فيلولوژي برخاسته - اهميت دارد، زيرا نشان مي‌دهد كه نيچه با رويكردي متفاوت به انديشه نزديك شد: او تاريخ، زبان، ادبيات و فرهنگ را ‌به ‌مثابه بستر تجربي براي فلسفه‌اش مي‌ديد. اين باعث شد انديشه او نه صرفا نظريه‌پردازي انتزاعي، بلكه محصول يك زندگي پر از كشاكش زباني، معنايي، فرهنگي و عاطفي باشد.
با وجود اين محدوديت‌ها، تاثير عظيم او بر فلسفه قرن بيستم غيرقابل انكار است. تلاش‌هاي اوليه نيچه پس از مرگ زودهنگام پدر و درگير شدن در حياتي زنانه كه تا انتهاي عمر گريبان خودش و حتي ميراث فلسفي‌اش را رها نكرد، مطالعه الهيات و كشيش شدن بود. با اين حال ورود او به دبيرستان شبانه‌روزي و خواستش براي ايجاد يك گروه ادبي (كاري كه تا پايان علاقه‌اي ويژه به آن داشت) مسيرش را تغيير داد با اعلام استقلال «تبديل به جاني آزاد» شد.
يانگ در طول فصول مختلف كتاب نشان مي‌دهد كه چگونه بسياري از مفاهيم كليدي نيچه - از اراده به قدرت تا بازگشت جاودان - در بستر حيات فكري و فرهنگي و روزمره او شكل گرفته‌اند؛ در متن يك حيات كه پر از بيماري، تنهايي، شكست‌هاي عاشقانه و تعامل با شخصيت‌هايي قدرتمند مانند واگنر بود.
مسيحيت كاتوليك و نقد متافيزيك در تفكر نيچه
يكي از محوري‌ترين موضوعاتي كه يانگ در زندگينامه‌اش برجسته مي‌كند، ايده مشهور «مرگ امر مقدس» در فلسفه نيچه است. نيچه پيام خود را به نحوي «پيامبرگونه» ارايه مي‌داد: مطابق برداشت يانگ، او خود را در سطحي مشابه يك منجي فلسفي مي‌ديد و انتخاب نام «زرتشت» در كتابش نه تنها ادبياتي، بلكه عملي فلسفي و شايد انقلابي بود، زرتشت به عنوان نمادي از پيامبر نويني كه بايد ارزش‌هاي كهن را به چالش بكشد. شيري كه شتر را مي‌درد تا كودكي ‌زاده شود.
آنچه نيچه نقد مي‌كرد، هرگز حضور تاريخي مسيح مسيحي نبود: او با شخصيت عيسي (مسيح) كاري نداشت، بلكه هدف او دينِ سازمان‌يافته مسيحيت كاتوليك و شريعت اخلاقي تاريخي و سنت مسيحي بود كه در طول قرن‌ها، به‌زعم او، به «سد بزرگي» تبديل شده بود. يانگ تشريح مي‌كند كه نيچه اين ساختار ديني را با مفهوم «كينه‌توزي» پيوند مي‌زد، به اين معني كه اخلاق مسيحي تاريخي نه‌تنها محدودكننده، بلكه تهاجمي بوده است، به گونه‌اي كه اراده انسان را در خود گرفتار كرده و او را از رشد آزاد بازداشته است.
در تحليل نيچه با «خيال‌پردازي و آراي ناپخته» نمي‌توان همه شادي‌هاي عميق و بركات ناشي از اشاعه دين در تاريخ جهان را ناديده گرفت. نيچه در دجال نوشت از نظر عيساي تاريخي «ملكوت آسمان در دل است». يعني مسيح معلم اخلاق بود و اعتقادي متافيزيكي نداشت.
در اينجاست كه نقش تراژدي يونانيان پيشاسقراط و فرهنگ و آموزش (پايديا) يوناني براي نيچه به عنوان نقطه اتكايي براي بازگشت رخ پيدا مي‌كند. مسيحيت با تصليبِ هلنيسم به جلجتايش رسيد.
نقد گسترده به مسيحيت كاتوليك و متافيزيك، در زندگي و فكر نيچه نقش مركزي دارد كه در پرتو تبارشناسي براي رسيدن به مفهوم رسانتمان (كين‌توزي) خود را آشكار مي‌سازد. نيچه دو روايت تبارشناختي را براي تشريح چگونگي نهادينه شدن مسيحيت به عنوان آيين‌هايي براي تسلا، تشديد و توبه شرح مي‌دهد (ص ۶۰۸) .
نقش شوپنهاور در زندگي و فلسفه نيچه
جوليان يانگ در كتاب فصلي را به شوپنهاور اختصاص داده است، چراكه تاثير شوپنهاور بر نيچه قابل انكار نيست. نيچه در جواني، در دوره‌اي كه هنوز تحقيقات فلسفي‌اش شكل نگرفته بود، با آثار شوپنهاور آشنا شد و تحت تاثير آن قرار گرفت. كتاب او را در ايام دانشجويي پيدا مي‌كند و به قول خودش شيطاني در گوشش مي‌گويد كه «اين كتاب را با خود به خانه ببر». آن «نابغه عبوس»!
كتاب شوپنهاور با ضربه‌اي شديد شروع مي‌شود «جهان همان تصور من است». البته كه اين آموزه‌اي تازه نيست و به نحوي همان بسط انديشه كانت در ارايه منطق مقولاتي‌اي است كه امكان تجربه بدون مفاهيم عقل محض را منتفي مي‌داند. منتها خوانش شوپنهاور منجر به ايدئاليسمي مي‌شود كه در پي آن «شيء في‌نفسه‌»ي كانتي ناشناختني در پس «پرده مايا» باقي مي‌ماند. واقعيت غايي تا ابد از دسترس انسان خارج است.
شوپنهاور اما اين نتيجه مايوس‌كننده كانتي را نمي‌پذيرد و آن در پسِ پرده‌مانده را «اراده (احساس، هيجان، ميل، تصميم)» مي‌خواند؛ اين حقيقت نشان مي‌دهد كه در واقع خصلت كلي زندگي كه بر همه‌ چيز مسلط است، رنج است. در نهايت شوپنهاور از طريق درك هنري و موسيقايي و سرسپردن به فضيلتي اخلاقي خواهان فائق آمدن بر اين اراده و رنج ناشي از آن است.
اين مفاهيم و زندگي نيچه جواني كه مدام درگير محنت و بيماري مي‌شد در روح او تاثيري عميق نهاد و هرگز او را رها نكرد. نيچه مفهوم اراده‌ را در خواستي منطوي ديد كه در همه‌ چيز جرياني زنده و سيال دارد: خواست و اراده قدرت.
زندگي شخصي نيچه: عشق، واگنر و رنج
نمي‌توان زندگي فكري نيچه را از زندگي شخصي او جدا كرد؛ يانگ بارها اين پيوند بين زندگي و فلسفه را نشان مي‌دهد. نيچه با زنان مشهوري در سطح اروپا رابطه داشت؛ از آن جمله مي‌توان به زني روشنفكر و‌ طغيانگر به نان لو سالومه اشاره كرد. در دوره‌اي كه نيچه همراه دوستش پاول ره سبكي رئاليستي در تفكر را برگزيده بود كه به «ره‌ئاليسم» هم مشهور شد، پاول او را با سالومه آشنا كرد. اين آشنايي منجر به عكسي مشهور از آن هر سه شد كه رسوايي‌هايي برايشان به بار آورد. رابطه او با لو سالومه نافرجام بود؛ عشقي فكري و عاطفي، اما بدون ازدواج كه زخم عميقي در روان نيچه ايجاد كرد و حتي روابط او با خواهرش را نيز تحت تاثير قرار داد.
همچنين نكته حايز اهميت  در زندگي نيچه رابطه پيچيده با ريچارد واگنر، آهنگساز آلماني بود. در مقاطعي، واگنر نقش استاد و الهام‌دهنده براي نيچه را بازي كرد، علاقه‌مندي هر دو به تراژدي يوناني و يونانگرايي با يكديگر بر سر توافق موسيقي خاص واگنر آنها را همگراتر ساخت؛ نيچه شيفته موسيقي او و روياي مشاركت فرهنگي در بايروت بود. او رويايي از جشنواره موسيقي در بايروت داشت و مي‌كوشيد با واگنر همكاري كند. اما اين رابطه در نهايت به كشمكش كشيد؛ اما واگنر و همسرش كسيما، موقعيتي داشتند كه نيچه نتوانست همواره در آن جاي خود را پيدا كند. اين تنش‌ها شخصي و فلسفي منجر به نقاري در رابطه‌شان ايجاد كرد كه هيچ‌گاه فراموش نشد.
روزهاي خوش با واگنر در بايروت، جشنواره موسيقي، تجربيات هنري و همكاري - اگرچه در ظاهر رويايي بودند - اما براي نيچه بار عاطفي سنگيني داشت.
دوره‌هاي بيماري و سرگرداني نيچه در طول عمر كوتاهِ هوشيارش (حدود چهل و پنج سال)، روابط نافرجامش با زنان، تلاش براي ازدواجي كه ناموفق ماند، ناتواني در اداره شغل دانشگاهي در بازل سوييس، روابط پيچيده با خانواده‌ و دوستانش و در نهايت بيماري هولناكي كه عملا در يازده سال پاياني عمر، او را تبديل به موجودي گياهي كرد، فيلسوفي را نشان مي‌دهد با ايده‌هاي سهمناك و پربسامد و حياتي پرمساله كه براي مطالعه و كنكاش جذابش مي‌سازد كه كتاب يانگ به خوبي از عهده اين درهم‌تنيدگي مفاهيم و داستان‌هاي زندگي نيچه برآمده است.
معنا و تاثير فلسفه نيچه در نگاه يانگ
نيچه نظام فلسفي نساخت. از اساس مي‌توان گفت نوع تامل فلسفي او در تعارض با نظام ساختن بود. با اين حال براي نيل به هدف «زندگاني شاد» شبكه‌اي از مفاهيم را پروراند كه از ميان تيره‌ترين سويه‌هاي تفكر بيرون مي‌آمدند. حضور كوتاهش در جنگ او را از جنگ متنفر ساخت و يانگ نشانه‌هاي فراواني ارايه مي‌كند كه نژادپرست نبود. 
پس از مرگ نيچه، خواهر و شوهرخواهرش كوشيدند با تمام قوت فلسفه او را در حمايت از نازيسم و فاشيسم هيتلري تبيين كنند. زمان زيادي اما طي نشد كه پتكي كه او به دست داشت بر سر تفاسير فاشيستي فرود آمد و از قيد آنها رهايي يافت. نيچه خود يك زندگينامه است. يك زندگينامه فلسفي كه حياتش با زمانه‌اش همخواني دارد. مرگ او در پگاه قرن بيستم پس از دوره طولاني بيماري نويد جاني رنج‌ كشيده بود براي روزهاي بهتر. او فيلسوف شادي و سلامتي و شادخواري و زندگي بود. اما فلسفه‌اش براي استحكام سياه‌ترين ايدئولوژي‌ها به كار رفت. از زندگي گفت و هر ارزشي را كه به تحديد زندگي و تن بپردازد، بي‌ارزش دانست. با اين حال همواره تنش بيمار بود و در انتظار «بازگشت جاودانه» ماند. از متافيزيك بيزار بود، اما يكي از متافيزيكي‌ترين مفاهيم را ساخت. چه ديوانگي‌اش از سيفليس باشد يا وضعيت رواني و دوقطبي منجر به اسكيزوفرني، نبوغ او با ديوانگي‌اش همواره دست در دست و پنجه در پنجه بود.
او فيلسوف راه‌هاي كوهستاني و برف‌هاي پانخورده بود. براي ايرانيان كه هنوز سپيده‌دم را به صبح نرسانده‌اند منظرگرايي او مي‌تواند گشايشي به سوي جهاني نو باشد.
پژوهشگر دكتراي فلسفه

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون