معناي زندگي
محسن آزموده
دوستي فلسفه خوانده ميگفت يكي از استادان مطرح فلسفه دين در ايران كه سالهاست در اين زمينه و درباره معناي زندگي پژوهش و تدريس و سخنراني ميكند، درصدد است كه اولياي امور را متقاعد كند تا رشته «معناي زندگي» را در مقاطع تحصيلات تكميلي دانشگاهها بگنجانند. نمونه دوم بازار نشر است، در سالهاي اخير در كنار كتابهاي متعددي كه ميكوشند به زبان ساده و سرراست به اصطلاح «فلسفهآموزي» كنند و «درآمد» يا «مقدمه»اي باشند بر انديشههاي فيلسوفان و جريانهاي فلسفي، كتابهاي زيادي نيز ترجمه و تاليف ميشوند درباره معناي زندگي از منظر فلسفي. شمار اين آثار به تدريج رو به افزايش است و همهچيز نشاندهنده آنكه بازار بحث درباره معناي زندگي داغ است، بگذريم از جلسات خصوصي استادان فلسفه كه در آنها مخاطبان از استاد مورد نظر ميخواهند درباره معناي زندگي و ارزش زيستن و... سخن بگويد. مساله را به دو شكل ميتوان ديد: يكي اينكه با نگاهي مثبت اين اقبال به معناي زندگي را به فال نيك بگيريم و آن را نشانه ارتقاي سطح نيازهاي مردمان در عصر خودمان از احتياجات اوليه و عموما مادي در هرم معروف مازلو به نيازمنديهاي فرهنگي و معنوي تلقي كنيم. در اين نگاه خواست مردم از فيلسوفان براي تبيين معناي زندگي ميتواند نشانه بلوغ فكري افراد جامعه نيز باشد، يعني آدمها ديگر با آنچه به طور نينديشيده از سنت به آنها به ارث رسيده بسنده نميكنند و ميخواهند پاسخي منطقي و خردپسند براي مساله معناي زندگي بيابند. نگاه ديگر به تورم بحث معناي زندگي در روزگار ما اما چندان خوشبينانه نيست. اين منظر نور را به سويههاي تاريك اين موضوع ميتاباند، اينكه از فرط بيمعنايي زندگي است كه بحث معناي زندگي اينچنين خريدار پيدا كرده است، آدميان تنها و بيپناه، دلزده از جهانبينيها و آرمانهاي بزرگ، بيش از پيش پوچي حيات را احساس ميكنند، نميدانند «به كجاي اين شب تيره بياويزند قباي ژنده خود را»، ديگر به مدعيان معناهاي كلان باوري ندارند، نتيجه و پيامد اتكا به ايشان را ديدهاند و حالا به هر دستاويزي چنگ ميزنند تا شايد حفرههاي پرناشدني زندگيشان را پر كنند. رجوعشان به فيلسوفان هم انحصاري نيست. با نگاهي وسيعتر ميبينيم كه آدمها در هر سازوكار معناسازي تمسك ميجويند، از غرق كردن خود در زندگي مصرفي يا پناه بردن به انواع گوناگون مخدرها (مادي و معنوي) گرفته تا خودفراموشي به واسطه فرورفتن در مناسبات خانوادگي يا شغلي و حرفهاي. نمونه خطرناكش نيز عضويت در گروههاي افراطي است. تنها شمار كمي از آدمها براي معناي زندگي سراغ از فيلسوفان ميگيرند، بحث معناي زندگي نيز باز به تعبير همان دوست، براي استادان فلسفه نوعي حياط خلوت در ساختمان تو در توي فلسفه است كه در آن بحثهاي نسبتا ساده مطرح ميشود، از اين منظر است كه استادان فلسفهاي كه هم به معناي مثبت و هم به معناي منفي نياز جامعه را فهميدهاند، به نوشتن و سخن راندن در اين حوزه روي آوردهاند.