در ستايش «لاادري»
سيدعلي ميرفتاح
دو، سه هفته پيش در همين ستون نوشتم كه نمايشگاه كتاب را جاي نامناسبي بردهاند و همين باعث ميشود اين سهتا و نصفي خواننده و مشتاق كتاب هم از خير خريد و تماشا بگذرند و بازار نشر كسادتر از ايني شود كه هست... ما روي تجربهاي كه در پاركوي و مصلي به دست آورده بوديم و بر حسب روند نزولي شور و شوق كتابخران و كتابفروشان پيشبيني كرده بوديم كه كسي تا شهر آفتاب نخواهد رفت و از آنجا كتاب زير بغلش نخواهد زد و با خودش به شهر نخواهد آورد. اتفاقا عرض ما خيلي دو، دوتا، چهارتا بود، هر كسي هم كه مختصري از وضع نشر خبر داشت همين حرف را ميزد اما زهي خيال باطل. همين چند روز پيش به دعوت سراي اهل قلم بلند شدم و رفتم نمايشگاه. باور نميكردم اين جمعيت فوقالعاده، با مترو و اتوبوس و تاكسي و والذاريات خود را به نمايشگاه رساندهاند تا با ولع و اشتياق كتابها را ببينند و بخرند و با خود به شهر ببرند. چشمم كه به اين جمعيت افتاد، فهميدم كه من و بعضي از دوستان روزنامهنگارم بالكل از مرحله پرتيم و چيزي از «مردم» نميدانيم.
با هيچ معياري جور درنميآمد و هنوز هم درنميآيد كه مردم اينچنين به كتاب، اشتياق نشان دهند، به غرفهها هجوم ببرند، بازار نشر را رونق ببخشند و چهار روز نگذشته ركورد «خريد» را بشكنند. از خود ناشرها شنيدم كه اين دوره با هيچ دورهاي از حيث جمعيت و فروش قابل قياس نيست. نيازي نبود ناشرها بگويند، خودم سر ظهر در شهر آفتاب در ظل گرما جمعيت متراكمي ديدم كه راضي و خوشحال و مشغول بگو و بخند سوار ونهاي سبزرنگ ميشدند و خود را به غرفهها ميرساندند. بگذاريد يك چيز باورنكردني بگويم. انتشارات علمي، فرهنگي نه رمز موفقيت چاپ ميكند و نه مردان مريخي و زنان ونوسي. در اين بنگاه از قبيل بيشعوري و پاسخ به مسائل جنسي و گفتوگو با رجال دوره پهلوي هم نميتوانيد پيدا كنيد. اينجا تا دلتان بخواهد كتابهايي از ابن فلاني و ابو بهماني و ابن ابيالبيساري دارند. يكي از علما، هر كسي ميرفت سمت كتابخانهاش تذكر ميداد «اينها عمدتا عربياند، عكس هم ندارند». براي علمي، فرهنگي هم تقريبا ميشود همين وصف را به كار برد.
اما جالب اينجاست كه در غرفهاش جاي سوزن انداختن نبود و دم صندوقش، ملت طوري صف ايستاده بودند كه نانواييهاي دهه 60 را تداعي ميكرد. همين يك غرفه كافي بود تا بفهمم من و خيلي از روزنامهنگاران چيزي از مردم نميدانيم و نميتوانيم عمل و عكسالعملشان را حدس بزنيم. وقتي در امر كتاب و مجله كه كار و تخصصمان است، نتوانيم درست پيشبيني كنيم در امور ديگر به طريق اولي نميتوانيم. نمايشگاه كتاب امسال محسناتش زياد است: ناشرها راضياند و به جان شهر آفتاب دعا ميكنند؛ مردم هم راضياند و به جان ناشرها دعا ميكنند كه با تخفيف ويژه كتاب خريدهاند. اهل قلم هم راضياند كه در كار و بارشان رونقي ميبينند. حتي رانندههاي ون و تاكسي و اتوبوس هم راضياند كه با جابهجا كردن خيل عظيمي از فرهيختگان درآمد خوبي كسب كردهاند.
سر سفره نمايشگاه امسال تعداد زيادي نشستهاند و نصيب بردهاند. نوش جانشان، اما براي من و امثال من بزرگترين محسنه نمايشگاه اين است كه قدري «نميدانم» را اهميت بدهيم و «لاادري» را ستايش كنيم و در پيشبيني آينده محتاطتر و دست به عصاتر قلم بزنيم. ما چيز زيادي از مردم نميدانيم. چيز زيادي از عمل و عكسالعمل آنها نميدانيم. به قول مولانا از خود قياساتي ميكنيم و حرفهايي ميزنيم، حرفهايمان را دقيق و درست و علمي ميپنداريم، حال آنكه اشتباه ميكنيم. مطمئنم كه خود دستاندركاران نمايشگاه هم نميدانستند كه چنين اتفاقي در شهر آفتاب ميافتد... نمايشگاه امسال تلنگري جدي است كه صبر كنيم و با دقت و حوصله، زير سايه لاادري به تامل بنشينيم.