درباره عكسي از احمدرضا احمدي
شاعري كه عمري با او سپيدي اسب را گريستم
افشين شاهرودي
عكاس
احمدرضا احمدي را نخستينبار در شب افتتاح نمايشگاهي از عكسهايم در سال 1371 در گالري كيهان ملاقات كردم و از همان ملاقات رابطه صميمانهاي ميان ما به وجود آمد. رابطهاي كه در نهايت به نمايشگاهي از عكسهايي كه طي يكسال و اندي بعد، از او گرفتم منجر شد. نمايشگاهي با عنوان احمدرضاهاي احمدي كه اگر درست به خاطر داشته باشم در سال 73 در گالري سيحون برگزار شد. احمدي از سالهاي بسيار دور يكي از شاعران مورد علاقه و محبوب من بوده و هست. شاعري كه عمري به همراه او سپيدي اسب را گريسته بودم. شاعر گل و خانه و مهرباني، پرنده و آسمان و درخت. شاعري كه همواره مورد توجه عكاسان بوده و بيش از هر شاعر ديگري عكاسان به سراغش رفتهاند. شايد مقدار زيادي همين موضوع باعث شده كه جلوي دوربين سوژه خوبي باشد و كمتر عكاسي از پيشش دست خالي برگردد.
كمتراز خانه بيرون ميرود. براي او همه جهان خانه آرام خودش است.
چندماهي پس از آشنايي كه گهگاه به ديدنش ميرفتم از او خواهش كردم اجازه دهد به عكاسي از او بپردازم و با روي باز پذيرفت. چند جلسه در خانهاش از او عكسهاي متعددي گرفتم و وقتي رابطه ما به عنوان عكاس و سوژه آنطور كه دلم ميخواست شكل گرفت از او خواستم جلساتي هم در بيرون از خانه عكاسي كنيم. دو جلسه اين اتفاق افتاد و هر دو جلسه هم كوتاه بود. يكي روزي ابري كه باهم رفتيم به محله پرندهفروشها در خيابان مولوي، ميخواستم رابطهاي را كه با پرنده دارد و در بسياري از شعرهايش بيان كرده به تصوير درآورم. و جلسه ديگر نپذيرفت كه زياد از خانه دور شويم و در يك صبح آفتابي در كوچه پس كوچههاي اطراف شميران عكاسي كرديم. به خاطر ندارم كه اين فرصت را به هيچ عكاسي داده باشد كه در بيرون از خانه از او عكاسي كند. من دلم ميخواست او را كه فضاي امن خانهاش را با هيچ جاي دنيا عوض نميكند در فضاي شلوغ جامعه و روابط پيچيده اجتماعي نشان بدهم. در فكرم بود كه از شاعر گل و پرنده و خانه، در خيابان هنگام خريد، پيادهروي، صف اتوبوس و كلا در رابطه با ديگران عكاسي كنم ولي نتوانستم ايدهام را در مورد او پياده كنم.
اين عكس مربوط به جلسه دومي است كه بيرون از خانه از او عكاسي كردم. سوژهاي آرام كه آن روز آفتابي حاضر نشد به جاي شلوغتري برويم. در تمام مدت اصرار داشت زودتر عكسهايم را بگيرم و برگرديم. روحيهاش را ميشناختم. بعد از گرفتن اين عكس كه اگرچه در فضاي بيروني گرفته شده ولي باز خالي از روابط اجتماعي اوست، دوربين را جمع كردم، توي كيف گذاشتم و به خانه برگشتيم.